اس ام اس جدایی و خدافظی

دوستی اتفاق است ، جدایی رسم طبیعت

اس ام اس جدایی؛

دوستی اتفاق است ، جدایی رسم طبیعت
طبیعت زیباست ، نه به زیبایی حقیقت
حقیقت تلخ است ، نه به تلخی جدایی
جدایی سخت است نه به تلخی تنهایی . . .
::

هوای بوی تنت را کرده ام ، می دانی . . .
پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است . . . !
::
::
راندی زبرت مرا و خوارم کردی
از درگه خویش برکنارم کردی
چون برگ گلی که درکف باد افتد
بازیچه دست روزگارم کردی
::
::
جدا موندن از کسی که دوستش داری فرقی با مردن نمی کنه , پس عمری که بی تو می گذره مرگی است به نام زندگی . . .
::
::
تو رفیق نیمه راهی به خدا غرق گناهی
دیگه چاره ای ندارم می دونم در اشتباهی
تو دلم جائی نداری تو محبتی نداشتی
منو از ریشه سوزوندی دلمو تنها گذاشتی
::
::
وقتی دیدی ناراحتی یا خوشحالیت براش فرقی نمیکنه ، دیگه وقتشه فراموشش کنی . . .
::
::
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهایی ببین مرگ مرا در من که مرگ من تماشایی است مرا در اوج می خواستی تماشا کن …… تماشا کن
::
::
یک چشم من از روز جدایی بگریست
چشم دگرم گفت چرا ؟ گریه ز چیست
چون روز وصال شد فرازش کردم
گفتم نگریستی نباید نگریست
::
::
مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک
که پر از یاد تو بود
و خیالم می گفت
تا ابد مال تو بود
تو برو. برو تا راحت تر
تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم
::
::
وقتی عشقت تنهات گذاشت … نگران خودت نباش که بدون اون چی کار کنی،شرمنده ی دلت باش که بهت اعتماد کرد !
::
::
تمام عشق تو را قطار جدایى روى ریل سرنوشتم برد ولى هنوز گل یادت اینجا گوشه اى از قلبم منتظر برگشتنت است . . .
من هر روز یادت را با اشکهایم آب میدهم . . .
کو دهقان فداکار احساس هایت ؟
::
::
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر غربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم
::
::
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
بااشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم . . .
::
::
ساده بودم که تو را ساده تجسم کردم بعد لبخند تو با گریه تبسم کردم آشنا با همه پنجره های شهرم چون توراپشت همین پنجره ها گم کردم
::
::
به سرنوشت بیندیش که چگونه تصویر گر جدایی هاست
بر من خرده مگیر چراکه جبر زمانه از آغاز هر زمانه از
آغاز هر سلامی بدرود میرسد . . .
::
::
در شیرینی بوسه غرق بودیم .که ناگهان شوری اشک رابر لبانم احساس کردم
و فهمیدم که این بوسه ، بوسه ی جدایی است . . .
::
::
جدایی به روز آدم چیزی نمی آورد . . .
به شب آدم ، اما . . . !
::
::
همیشه تو را در نفس هایم احساس می کردم ، تو همیشه همراه من بودی ! علت جدایی تو از من ، من بودم !
::
::
چو به دست دل سپردم
بخود این گمان نبردم
که نه تاب وصل دارم
نه تحمل جدایی . . .
::
::
عاشق هرکس شدم او شد نصیب دیگری
دل به هرکس دادم او هم زد به قلبم خنجری
من سخاوت دیده ام دل را به هر کس می دهم
شرم دارم پس بگیرم آنچه را بخشیده ام
::
::
ای آنکه همیشه بیاد تو می سوزم
یاد من کن که همیشه بیاد تو میسوزم
ای اشک آهسته بریز که غمم زیاد است
ای شمع آهسته بسوز که شبم دراز است
صداقت قلب منو تو دیدی باورت نشد
اشکای غم رو گونه هام چکید و باورش نشد
::
::
گاه همه چیز ساده اغاز میشود
گاه همه چیز آرام آغاز میشود
و گاه همه چیز ساده و ارام به پایان میرسد، بی آنکه بدانیم چرا؟
راستی چرا ؟
::
::
گرچه کردم ذوقها از آشناییهای او / انتقام از من کشید، آخر جداییهای او . . .
::
::
دراین بازار نامردی به دنبال چه میگردی؟ نمی یابی نشان هرگز توازعشق وجوانمردی! بروبگذر از این بازار” ازاین مستی وطنازی ! اگرچون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی
::
::
نگاهی کرد و دل را در به در کرد / یقین کرد عاشقم بعدش سفر کرد / شکستی خورد و آمد تا بماند/ ولی من رفته بودم او ضرر کرد
::
::
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند
::
::
وفا نکن نه به من نه به دیگری!
دستان وفادارت را به سویم دراز نکن
زیرا سوزش بی وفاییت آزارم می دهد
وفای تو را نمی خواهم !
::
::
روزی ازم پرسیدی بزرگترین آرزوت چیست ؟
گفتم بر اورده شدن ارزوی تو !
ولی ندانستم ارزوی تو جدایی از من است . . .
::
::
نازنینم ، هیچ می دانی اکنون که برایت می نویسم همهء وجودم در تمنای دیدارت می سوزد ؟!
هیچ می دانی برای اینکه دوباره بتوانم قامتم را در آینهء چشمانت به تصویر بکشانم، ثانیه ها را یکی یکی می شمارم ؟!
کاش آن روز بیاید ! ..
::
::
ای کاش آشنایی ها نبود یا به دنبالش جدایی ها نبود
یا مرا با او نمی کردی آشنا یا مرا از او نمی کردی ، جدا . . .
::
::
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست .
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدایی به سرانجام برسانی
::
::
هر چه فکر می‌‌کنم حرفم نمیاید … خیالت را گم کرده‌ام یا مسیر عاشقیت را ؟ شاید هم تو راه قلبم را گم کرده‌ای و در شعر دیگران نشسته ای!
::
::
سلام سلطان قلبها ، تو ای همزاد گلها ، منم بابای بارون
منم سلطان غمها ، سلام کردم نگی هی بی وفایی ، سلام کردم بگم وای از جدایی . . .
::
::
حالا که دست هایت چتر نمی شوند
حالا که نگاهت ستاره نمی بارد
حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم
از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد
و آرامش خیالت ، ‌خیس اشک هایم نشود
::
::
بد تر از رفتن گندیست که انسانها به باور یکدیگر می زنند !
::
::
قانون تو تنهایی من است
و تنهایی من قانون عشق
و عشق ارمغان دلدادگیست
و این سرنوشت سادگیست
::
::
هر کی تورو ازم گرفت الهی بیچاره بشه
روز قیامتکه رسید مجرم و آواره بشه
به آب و آتیش می زنم فکرت نمیره از سرم
می خوام فراموشت کنم
اما بازم عاشق ترم
طفلی دل عاشق من نشد تو رو نگه داره
فقط یادم میاد نوشت چشماتو خیلی دوست داره
::
::
ای کاش . . .
قانون همه ی دوستی ها این بود :
یا رفاقت تعطیل ..
یا جدایی هرگز ..!
::
::
قدرمو می دونی یه روز
یادم می افتی شب و روز
صدام تو گوشت می پیچه
مثل یه آهه سینه سوز
::
::
او رفت و من در حسرت نگاهی پر راز ماندم
ماندم تا بیاید و پاسخ دهد چرا
چرا تنهایم گذاشت
در حسرت پرسیدن این سوال هم مانده ام
::
::
دیدن تو گرچه از دور واسه من یه جور امیدِ
یه چیزی مثل یه جادو که بهم رهایی می ده
این مهمه که می دونم واسه من چقدر عزیزی
من که جام عشق و دادم چه بنوشی چه بریزی
::
::
گر چه رفتی از برم اما فراموشم مکن/ با غمت ای آشنا هر شب هم آغوشم مکن
همچه موج اشک از دریای چشمم پا مکش/ در پی خود چون حبابی خانه بر دوشم مکن
من زموج اشتیاق تو سر پا آتشم / باز با طوفان بی مهرت خاموشم مکن
جوشد امشب جلوی جادوی چشمانت ز جام/ در خیال نرگست ای فتنه مدهوشم مکن

(پاتوق)

همچنین ببینید

شعر عاشقانه

(شعر) چه گُلی که بر نگینش همه نقش بی وفایی

( شعر عاشقانه ) تو بسوز شهریارا … سروده ای از استاد شهریار رهی از …