پیامک عاشقانه و تنهایی

اس ام اس های تنهایی

اس ام اس تنهایی دل شکسته ؛

بخوان مرا خط به خط

معنایم کن واژه به واژه، حرف به حرف

تمام بغض هایم ، اشک هایم ، نگفته هایم را مرهم باش

که من از برم این قصه ی تنهایی را

یکی تنهاست ، تنها اومده ، تنها مونده

تنها یه آرزو داره که تو تنهاش نذاری

در دفتر خاطراتم نوشتم : عشق زیباست

معلم دفتر را دید و گفت : این رویاست !

گفتم : معلم تو از عشق چیزی میدانی ؟

گفت : در عالم عشق ، عاشق همیشه تنهاست

تنهــــآیــــی نـــتــــیـجــه ی

تــوافُــق هـــای بــی قــیـد و شــرطِ

مَـــــــن بــــــآ خــــــودم

تنهایی ام

استکانِ چایی به نیمه رسیده

نه می داند که تمام می شود

نه می داند که نیمه رها می شود

در تنهایی خود فرو می روم

غرق می شوم

نجات غریق تنهاییِ من تو هستی

کمـــک

تنها که باشی

نه دلت دستمالی می شود

و نه خیالت انحصاری

ما به مرز علاقه میرسیم

و از مرزها که میگذریم ما

دوباره تنهاییم

کنج اتاق

ھمبستر دیوارم

کاش یکی مچم را بگیرد

عادت بدیست تنھایی

غیـــرت مــــــردانه ات کـــــجاست ؟

زمانـــی کـــه معشــــوقه ات از تـــــجاوز تنــهایی رنــــج می کشیـــد

بـــه جـــای درکـــش ترکـــش کــــردى

خدایا

از تجربه تنهائیت برایم بگو

این روزها سر تا پا گوشم

اسم های مجــازی

تصویر های مجــــازی

مشخصات مجــــازی

و در بین این همه چیزهای مجازی

تنـــها یک چیز حقیقت دارد

تنـــهایی من و تـــو

این روزها برای تنها شدن

کافیست صــــــــــــــــادق باشی

انگشتت را هرجای نقشه خواستی بگذار فرقی نمی کند

تنهایی من عمیق ترین جای جهان است

و انگشتان تو هیچ وقت به عمق فاجعه پی نخواهند برد

مـــن برای تنهــــــــــــــــا نبـودن

آدم های زیادی دور و برم دارم

آن چیزی که ندارم کسی برای بـا هــــــــــــــــم بـودن است

احتیاط

در این شهرِ لاکردار

تمام کوچه باغ های عاشقی

به اتوبان های تنهایی وصل می شوند

یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم

یه دل گرفته

یه زندگی پر از خالی

من سرشارم از تنــهایـــــــــی

گاهی هیچکس را نداشته باشی بهتراست

باور کن بعضیا تنهاترت می کنند

بد نیست!

تنهایی دارد صیقلم می دهد

اما از آن روزی می ترسم

که از گوی وجودم

جز محور میانی ای نماند

سـاعـتـی چـنـد مـی گـیـری

کـه بـا مـن نـبـاشـی

هـر روسـپـی قـیـمـتـی دارد

مـی خـواهـم نـبـودنـت را بـخـرم

تـنـهـایـی!

آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم

و فهمیدم تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد

به شرط اینکه درکش کنم

اونایی که شما رو به وعده های پوچ استند بای نگه میدارند و میرند

هرگز بر نمی گردند،تا با تلنگری شما رو از تنهایی در بیاورند

گفتم که همیشه روشن باشید

ایستـاده و لبخــــند زنـــان

پـایـش را روی  گلـویـــم فـشار می دهـد

تنــــهـایـی !

وقتی که تنهام ، بالاتر و بهتر میتونم پرواز کنم

چون نه نگران جا موندنم و نه نگران جا گذاشتن

تنهایی فقط تنبیهی است

برای روزهای دوست داشتن او

همه برگ‌هایِ تقویم را به دنبالِ تو شمرده‌ام

برگ‌هایِ سیب

برگ‌هایِ انگور

پاییز اما فصلِ خرمالوست

فصلِ گسِ تنهایی

تنهایی ترانه ای ست

که گنجشگ ها می خوانند

جیک جیک جیک

و کلاغ ها می خوانند

قار قار قار

آدم ها را نمی دانم

فلسفه ی تنهایی را هر چقدر هم خوب ببافند

بی قواره بر تن آدم زار می زند

دلم یک دنیا تنهایی می خواهد

با یه عالمه تو

و تمام گوشه کنارهای آغوشت

تنها که باشی

نه دلت دستمالی می شود و نه خیالت انحصاری …

تنهایی یعنی من یه موبایل دارم

که صدای زنگش یادم نمیاد

می خواهم همه بدانند این آدم ها که به خیال خود با من اند

خود مفهوم تنهایی من هستند !

کـاش به خودمان قــول بدهیــم

وقتی عاشق شویــم که  آماده ایم

نــه وقتی کــه  تنهــائیـم

تنهایى راه رفتن سخت نیست

ولى وقتى ما این همه راهو با هم رفتیم

تنهایى برگشتن خیلى سخته

از تنهایی بمیـــر

ولــی زاپاس عشق کسی نشــو . . .

از زیـر سنـگ هم کـه شده پـیدایم کـُن

مـدت هاست که تـنهـایی هـای مـرا

دست هـای جـستجوگـری لـمس نکـرده انـد

حوالیِ خاکستری رویاهایم نخواب

رنگ می گیرد تنهایی ات

خسته از تمام جهان

به خـــــــانه برمی گردی

در را که باز می کنی

چراغ را که خودت روشن می کنی

یعنی تـنـهــــــــــایی

ایـــــنـجــا همــه تــــــنهـان

امّـــا خــــیـلــیـا هــــنـوز گــَـرمـَن

مـــتـوجـّـه نــــشـدن

تــــنهـایـــی ام فــــقـط ادعــــا دارد

بــا ایــن هـمه بـــزرگـی اش

جــــای ِ خــــالــی ات را  پُـــــر نــــمی کـــــــنــــد

دکتر پای نسخه ام بنویس ممنوع ملاقات

بگذار تنهاییم دلیل پزشکی داشته باشد

تنهایی آدم ها به عمق دریاست

ولی پر کردنش با یک لیوان محبت کافیه

تنهایی خیلی سخته وقتی چشمام به راهه

وقتی که شب سیاهه وقتی بدون ماهه

تنهایی خیلی تلخه وقتی که بی تو هستم

تنها می مونه دستم با این دل شکستم

مثل آتیش تو صحرا

یا که طوفان تو دریا

مثل ظلمت توی شب ها

جون به لب موندم و تنها

من تنهایم

تو هم تنهایی

بیا با هم تنها باشیم

اگه می دونستی چقدر تنهام

همیشه برام اشک می ریختی

اگه می دونستی همیشه اشک می ریزم

هیچ وقت تنهام نمی ذاشتی

راضیم به خوشبختیت حالا با هر کی باشه

گرچه دل من تنها شده

ولی یاد تو همیشه باهاشه

تو نباشی تا قیامت بی کسم

در تمام زندگی دلواپسم

سهم من از این عشق ، یک نقطه چین شد

او رفت و این دل تا ابد تنهاترین شد

یه سوال دارم !

کوه چون سنگ بود تنها شد یا چون تنها بود سنگ شد ؟

من که نه سنگ بودم و نه کوه ، پس چرا تنها شدم ؟

خدا تنهاست ولی ما که خدا نیستیم

فریادها مرده اند و سکوت جاریست

تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است

می گویند پس چرا تنهاییم ؟‎

در شب بی کسی ام

یاد تو مهتاب من است

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد

وسعت تنهائیم را حس نکرد

در میان خنده های تلخ من

گریه پنهانیم را حس نکرد

در هجوم لحظه های بی کسی

درد بی کس ماندنم را حس نکرد

آن که با آغاز من مانوس بود

لحظه پایانیم را حس نکرد

آنگاه که تنهایی تو را می آزارد

به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده

هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد

دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز

از این نامهربونی ها دارم از غصه میمیرم

تو ای رفیق تنهایی یه روز دستاتو می گیرم

روزگاری جاده ای بودم غرق تردد

جاده ای که از رفت و آمد لحظه ای خالی نمی شد

من که بسیار غریبان را به آبادی رساندم

عاقبت خود ماندم و ویرانه و تنهایی خود

تو ستاره منی در شب های بی ستاره

تنهام نذاری بری که تنها میشم دوباره

تن های ما تنهاست

دل های ما با هم

دل از تو لبریزست

تنهای تنها هم

عشق من ! با تو نگاهم زیباست

ابرهای تیره ی غم رسواست

شعر و غزل بهانه اند که بگویم

آری ، بی تو این دل تنهاست

امشب برای گریه ام یک شانه می خواهم که نیست

در این خرابات جهان یک خانه می خواهم که نیست

در غربت چشمان تو ، تنهاییم آواره شد

در وصف این نامردمان یک واژه می خواهم که نیست

سخت است اتفاقی را انتظار بکشی

که خودت هم بدانی در راه نیست …

این همه نامه های مرا به آتش نکش

خون بهای دل من زیاد است !

برای هر اتفاقی می توان پاسخی یافت جز برای رفتن های نابهنگام …

شاید رفتن خود پاسخ یک اتفاق است و هیچکس نمیداند جز آنکه رفته است !

به شوقِ پرواز بغل میگیرم آرزوهایم را …

ماههاست فراموشش کرده ام

خاطراتش را هم …

ولی نمی دانم دستانم چرا هنوز به نوشتن نامش ذوق میکنند ؟!

ﺩﻟﻢ ﻟﮏ ﺯﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻫﻢ ﺷﺪﻩ

ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﺎﺭﺩ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﻧﻪ ، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺑﺎﺷﯽ …

سال هاست که دیگر فرهاد چایش را تلخ مینوشد …

یک حرف یک زمستان آدم را گرم نگه می دارد …

و بعضی اوقات هم یک حرف یک عمر آدم را سرد می کند …

حرف ها چه کارها که نمی کنند !

ﻳﻜﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻫﻮﺍﻱ ﺍﻳﻨﺎﯾﻲ ﻛﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯿﺨﻨﺪﻥ ﻭ ﻣﻴﺨﻨﺪﻭﻧﻦ رو ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ

ﺍﯾﻨﺎ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﻳﺸﻮﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻏﺼﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺭﻥ …

خدایا مگر بودن او در کنارم چقدر از جهانت را میگرفت ؟

(اس ام اس جدید)

همچنین ببینید

شعر عاشقانه

(شعر) چه گُلی که بر نگینش همه نقش بی وفایی

( شعر عاشقانه ) تو بسوز شهریارا … سروده ای از استاد شهریار رهی از …