احمدرضا احمدی
احمدرضا احمدی

اشعار زیبای احمدرضا احمدی

اشعار زیبای احمد رضا احمـدی
ما از کنجکاوی درباره‌ی ابر گذشته بودیم
ما فقط کنجکاو باران و صدای سنتور بودیم…
ما
نه عمق را دوست داشتیم
نه امید را
ما ساکنان خانه را
گُم
در صدای سنتور
دوست داشتیم…
*
*
شتاب مكن
كه ابر بر خانه ات ببارد
و عشق
در تكه ای نان گم شود
هرگز نتوان
آدمی را به خانه آورد
آدمی در سقوط كلمات
سقوط می كند
و هنگام كه از زمین برخیزد
كلمات نارس را
به عابران تعارف می كند
آدمی را توانایی
عشق نیست
در عشق می شكند و می میرد
*
*
نشانی خانه خویش را گم كرده ایم
لطف بنفشه را می دانیم
اما دیگر بنفشه را هم نگاه نمی كنیم
ما نمی دانیم
شاید در كنار بنفشه
دشنه ای را به خاك سپرده باشند
باید گریست
باید خاموش و تار
به پایان هفته خیره شد
شاید باران
ما
من و تو
چتر را در یك روز بارانی
در یك مغازه كه به تماشای
گلهای مصنوعی
رفته بودیم
گم كردیم
*
*
اگر نمي خواهي بر تيره بختي من گواهي دهي
خواهش دارم روبه روي من نمان، عبور كن،
كوچه را طي كن و در انتهاي كوچه محو شو،
همان گونه كه آدم هاي خوشبخت محو مي شوند…
*
*
زمانی
با تكه ای نان سیر می شدم
و با لبخندی
به خانه می رفتم
اتوبوس های انبوه از مسافر را
دوست داشتم
انتظار نداشتم
كسی به من در آفتاب
صندلی تعارف كند،
در انتظار گل سرخی بودم
*
*
من بسیار گریسته ام
هنگامی كه آسمان ابری است
مرا نیت آن است
كه از خانه بدون چتر بیرون باشم
من بسیار زیسته ام
اما اكنون مراد من است
كه از این پنجره برای باری
جهان را آغشته به شكوفه های گیلاس بی هراس،
بی محابا ببینم
*
*
آینه را به تنهایی دوست نداشتم
آینه را در آینه دوست داشتم
گفته بودند:
عمر آفتاب از مهتاب
بیشتر است
آفتاب را در خانه حبس کردم
در مهتاب
کنار باغچه‌ی انبوه از ریحان خفتم
*
*
من از عکس انسان تیرباران شده شنیدم
که آنقدر وقت نیست تا گل را دلداری دهم.
در یک ثانیه برای خورشید لباس دوختم
در یک ثانیه آسمان آبی را به روی تخت خواباندم.
فرصت نبود تا در زخم خلیج‌های پوستم
گل‌های مذهبی بکارم.
فقط یک ثانیه فرصت بود
برای نگاهداری آن لحظه‌ی خوشبخت
که در میان خورشید و گل آفتابگردان
با نفس خویش داوری می‌کرد
فقط یک ثانیه فرصت بود
که آسمان نشسته بر انگشتان ژرف چمن را
وسعت دهم.
*
*
ما را به تاراج برند
بسیار بیداری بود
بسیار خواب بود
روزهای جمعه ابر داشتیم
اما نمی‌توانستیم
بیداری و خواب و ابر جمعه را
زندگی نام بگذاریم
پس خواب را انکار کردیم
پس بیداری را انکار کردیم
روزهای جمعه از خانه بیرون رفتیم
که ابر را نبینیم
چه حاصل
که عمر به پایان بود
و چای در غروب جمعه
روی میز سرد می‌شد.
*
*
کبریت زدم
تو برای این روشنایی محدود گریستی
سراپا در باد ایستادم من فقط یک نفرم
اما اکنون هزاران پرنده را در باد به یغما میبرند
از مهتاب که به خانه بازگردم
آهنها زنگ خورده اند
شاعران نشانه ی باد را گم کرده اند
زنبوران،عسل را فراموش کرده اند
افق بی روشنایی در دستان تو نازنین جان می بازند
من گل سرخ بودم
که سراسر مهتاب را شکستم…
*
*
حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
می‌خواستم
می‌خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم
*
*
ابر نخستین ترانه ی معجزه را
بر لبهامان حك كرد
زبانمان را فراموش كردیم
كفش و لباسمان كهنه ماند
و ما
با بوسه
درختان را
بهار كردیم.
ما در بدبختی ، سوء تفاهم بودیم
بادكنك ها
كه نفس های عشق مشتركمان
در آن حبس بود
به تیغك ها خورد و منفجر شد
قلبمان ایستاد
و ساعت های خفته ی زمین
به كار افتاد.
*
*

زندگینامه احمدرضا احمدی
احمدرضا احمدی ، اردیبهشت ۱۳۱۹ در کرمان بدنیا آمد.
سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال 1326 با خانواده‌ به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان ‌برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون تهران به پایان رساند.
احمدی در سال 1343 به همراه نادر ابراهیمی ، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی و چند تن دیگر ،گروه ادبی “طرفه” را با هدف دفاع از هنر موج نو تأسیس کرد. انتشار دو شماره مجله طرفه و تعدادی کتاب در زمینه شعر و داستان از فعالیتهای این گروه است.
احمدی در مهر ماه سال 1349 در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد.تا سال 1358 در سمت مدیر تولید موسیقی برای صفحه و نوار ‌ماند و از سال 1358 تا زمان بازنشستگی یعنی سال 1373 در بخش انتشارات كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان به ویراستاری مشغول ‌بود.
تدوین ردیف موسیقی ایرانی، آوازهای محمدرضا شجریان، شعرخوانی و ضبط صدای شاعران مهم و .. از جمله فعالیت های وی در کانون بوده است.
آشنایی عمیق او با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیما دستمایه‌ای شد تا حرکتی کاملاً متفاوت را در شعر معاصر آغاز و پی‌ریزی کند.از بیست سالگی به طور جدی به سرودن شعر پرداخت .وی نخستین مجموعه شعرش را با عنوان طرح در سال ۱۳۴۰ منتشر کرد که توجه بسیاری از شاعران و منتقدان دهه ۴۰ را جلب کرد.وی همچنین آثاری در ادبیات کودک و نوجوان دارد.
در سال ۱۳۷۸کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در مراسم بزرگداشت احمدرضا احمدی، تندیس مداد پرنده را به او اهدا کرد.
در سال 1385 احمدی به عنوان شاعر برگزیده،پنجمین دوره اهدای جایزه شعر بیژن جلالی انتخاب شد و در سال 1388 نامزد دریافت جایزه هانس کریستین اندرسن شد.

(جملات حکیمانه)

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …