فراق امام زمان (عج)

بیا که ماه جمالت ظهور میخواهد … (ابیات زیبای فراق امام زمان عج)

(شعر مذهبی)

ابیات و اشعار زیبای فراق امام زمان (عج)

درودت باد ای داد ِ پس بیداد

درودت باد ای در کرنش لبهای ما ، صد حنجره فریاد

درودت باد ای واگیر ِ بیداری بر این مخمورگان مات ِ دشمن شاد

درودت باد ای در قحطی عشق و جنون ،

مجنون‌تر از لیلی و شیرین‌تر ز هر فرهاد

درودت باد ای مرهون تو صد خاطر و صد یاد

درودت باد سر دادم به ره دیده ، دلی در دوریت در داد ،

میدانم تو می‌دانی ، بماند هرچه بادا باد

علی اکبر رائفی پور (آرما)

*

*

بیا که ماه جمالت ظهور میخواهد

جهان من شده تاریک نور میخواهد

زمن مخواه متاعی که در بساطم نیست

غم فراغ تو قلبی صبور میخواهد

شود که قاصد تو آید و بگوید که

تو را امام زمان به حضور میخواهد

بیا که منتظران را دگر قراری نیست

چرا زمانه مرا از تو دور میخواهد

دلی شکسته صدایی گرفته چشمی خون

وصال یار فقط جنس جور میخواهد

 

*

*

نیا نیا گل نرگس جهان که جای تو نیست

      دو صد ترانه به لبها یکی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس که در زلال دلی

هزار آینه نقش و یکی ز خال تو نیست

نیا نیا گل نرگس تو را به خاک بقیع

که شهر ما نه مُهیای گامهای تو نیست

نیا نیا گل نرگس به آسمان سوگند

قسم به نام و نهادت دلی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس ز رنجمان تو مکاه

کسی ز خلق و خلائق فدای راه تو نیست

نیا نیا گل نرگس بدان و آگه باش

که جای سجده گه ِ ما هنوز مال تو نیست

نیا نیا گل نرگس که چون علی تنها

به فجر صبح ظهورت کسی کنار تو نیست

نیا نیا گل نرگس به مجلس ندبه

که ندبه، ندبه خرقه است و پایگاه تو نیست

نیا نیا گل نرگس دعای عهد کجاست؟

نه این نماز جماعت به اقتدای تو نیست

نیا نیا گل نرگس به جان تشنه عشق

دعا دعای ظهور است ولی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس سقیفه ها برپاست

ردای سبز خلافت ولی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس به مادرت زهرا

کسی برای شهادت به کربلای تو نیست

نیا نیا گل نرگس نیا به دعوت ما

هزار نامه کوفی یکی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس فدا شوی مولا

برای عصر عجیبی که خواستار تو نیست

( علی اکبر رائفی پور )

*

*

نه هر که روی نبی دید سروری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند

کسی که اکثر عمرش به بت پرستی رفت
چسان هدایت دین پیمبری داند؟

کسی که در ره دین کج نهد قدم ز اول
ز ره برون رود آخر چه رهبری داند

هزار در که هریک هزار بگشاید
زعلم تا نبود چه کسی سری داند

به جز خدای نداند امام عالم کیست
که قدر گوهر یک دانه گوهری داند

نجات خلق ر غرقاب جهل کار علی ست
در این محیط نه هرکس شناوری داند

مقام راهبری گر به حق بود نیکوست
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

جهان و کار جهان گرچه در هم است ای فیض
ولی مدبر کل دادگستری داند

( شوق مهدی، ملا محسن فیض کاشانی )

*

*

روزی هزاربار که شکر خدا کنیم

شاید که حق آمدنش را ادا کنیم

آقای من امسال هم بدون تو سر زد هلال غم

کی با رخ تو دیده به این ماه وا کنیم

ما عهد کرده ایم که در روضه ی حسین

اول برای روز ظهورت دعا کنیم

صاحب عزا بیا که به لطف نگاه تو

در سینه باز خیمه ی ماتم به پا کنیم

دستی بده که سینه زن نوحه ها شوم

اشکی بده که خرجیه این دیده ها کنیم

یک روز میرسد که همه در جوار تو

عزم زیارت نجف و کربلا کنیم

*

*

چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه! غروب شد نیامدی

*

*

بیا مسافر غریب صحرا

گریه کن ای یوسف زهرا

سری بزن به روضه ی ما

بیا بیا آقا

ای همه ی یار و کس ما

یه نیم نگاه تو بسه ما

خوش اومدی به مجلس ما آقا

ما رو برای گریه کنار خود صدا کن

سینه زن حسین و از کربلا دعا کن

در به درم یه عمر برای یک نشونت

تو روضه هات میگردم دنبال خال گونت

یابن الحسن کجایی میمیرم از جدایی

ببین صدقه ی سرت آقاجون

چه سفره ای پهنه برامون

صدات میاد تو روضه هامون

آقا جمعه ی اول محرم

قدم بذار رو چشم ما هم

بیا برای ما بده دم

مگه میشه نیایی شب علی اصغر

گمون کنم جلو در نشستی پیش مادر

باید خودت بخونی روضه ی قحط آب و

زخمه دل عمو و داغ دل رباب و

لای لای علی اصغر

*

*

امروز خانه دل نور و ضیا ندارد

جایی که دوست نبود آنجا صفا ندارد

دزدان به کشور دل، هرجا گرفته منزل

وان میر صدر محفل، در خانه جا ندارد

ای شاه ماهرویان، وی قبله نکویان

دریاب عاجزی را کو دست و پا ندارد

*

*

ما را ز کورش و کی و جم اعتبار نیست

 فخری به داریوش و به اسفندیار نیست

مرده است دور رستم و سیروس و کیقباد

 ما را به جاهلیّت آن دوره کار نیست

در سایه‌ محمد(ص) و آل محمدیم

 برتر از این برای بشر افتخار نیست

ابناء دین و سوره توحید و کوثریم

 بر دل ز کفر و شرک و شرارت غبار نیست

اسلام، اعتقاد و نظام و هویت است

 هر کس نداشت در دو جهان رستگار نیست

اندر دژ ولایت و حِصن امامتیم

 مانند این حصار به گیتی حصار نیست

ما امت عدالت و صلح و اخوتیم

 در ما نفاق و شیطنتِ دیوسار نیست

از جاهلیّتِ مجوس نگیریم رسم و راه

 ما را به جز ولایت مهدی (عج) شعار نیست

اعلام «ان اکرمکم» باشد این پیام

 در کیش ما به رنگ و نژاد اعتبار نیست

گر مدعی تلاش به توهین ما کند

 با او بگو که از تو جز این انتظار نیست

تو باش و هفت خوان و خرافات و تُرَّهات

 راهی که میروی ره پروردگار نیست

زنده است دین احمد(ص) و قرآن و اهل بیت(ع)

 اَکمل از آن طریق سوی کردگار نیست

یارب رسان امام زمان منجی جهان

 فرّخ، زمان او که در آن، کار عار نیست

پر می‌کند ز عدل به امرِ خدا زمین

 بهتر ز عصر دولت او روزگار نیست

آئین دین مداری و تقوی شود رواج

 رسم فساد و شرب مدام و قمار نیست

 مؤمن عزیز گردد و کافر شود ذلیل

 مرد خدا به دوره‌ی او خوار و زار نیست

( آیت الله صافی گلپایگانی )

*

*

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم

 ازیار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم

 جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

بس سعی نمودیم که بینیم رخ دوست

 جانها به لب آمد رخ دلدار ندیدیم

ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر

آبی بجز از خون دل خود نچشیدیم

ای بسته به زنجیر تو دلهای محبان

 رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم

رخسار تو در پرده نهان است و عیان است

 بر هر چه نظر کردیم رخسار تو دیدیم

چندان که به یاد تو شب و روز نشستیم

 از شام فراغت چو سحرگه ندمیدیم

تا رشته ی طاعت به تو پیوست نمودیم

 هر رشته که بر غیر تو بستیم بریدیم

شاها به تولای تو در مهد غنودیم

وز یاد لب لعل تو ما شیر مکیدیم

ای حجت حق پرده ز رخسار برافکن

 کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم

ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه

 در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم

ای دست خدا دست برآور که ز دشمن

 بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم

شمشیر کجت راست کند قامت دین را

 هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم

شاها ز فقیران درت روی مگردان

 بر درگهت افتاده به صد گونه امیدیم/

( مرحوم میرزا علی اکبر نوغانی )

*

*

برآى اى آفتاب برج توحید

در آر از ابرِ غیبت قرصِ خورشید

ألا اى مطلع الشمس هدایت

جهان تا کى گرفتار ظلالت

تمام انبیاء در انتظارند

به عدل و داد تو امیدوارند

توئى آن کوکب درّى در آفاق

که نور الرّب کند بر ارض اشراق

تو هستى قائم بالحقّ من الحقّ

تو هستى علم محض و عدل مطلق

تو هستى مهدىِ هادى الى الله

زسرِّ مستسرِّ غیب آگاه

به تو شد ختم طومار امامت

قیام تو کند بر پا قیامت

بتابد آیه نور از جبینت

درآید دست حق از آستینت

ظهورت مظهر اسماء حسنى

جمالت جلوه امثال علیا

کمال اهل عالم در تو شد جمع

جهان پروانه و رخسار تو شمع

برون آئى اگر از پرده غیب

شود ظاهر کتاب الله بلا ریب

هرآن چه داشت آدم تا به خاتم

نمایان گردد از آن اسم اعظم

تو موعود خدا اندر زبورى

ضیاءِ مشرقِ اللهُ نورى

مبارک برتو باد این تاج اقبال

خطابِ سیدى! از صادقِ آل

کند موسى تمناى مقامت

مسیحا، جان بکف اندر سپاهت

امین وحى باشد در رکابت

بود اعلى زهر عالى جنابت

شود پیرِ زمانه هر جوانى

زمان شد پیر و امّا تو جوانى

باسم حى، حیاتت متصل شد

زمان اینجا رسید و منفعل شد

تو سلطان زمین و آسمانى

ولى عصرى و صاحب زمانى

ملائک برتو نازل در شب قدر

سلام حق به تو تا مطلع الفجر

قضا را چون به امضایت رسانند

بفرمان تو گوش جان سپارند

توهستى پیشواى اهل عالم

امام حضرت عیسى بن مریم

چو دید از نور حق روشن روانت

خلیل الله شد از شیعیانت

بخَلق و خُلق چون تو بهترینى

بحق، طاووس فردوس برینى

خلافت از خداى حى قیوم

بنام نامى تو گشت مختوم

زصدق و عدل جانت را سرشتند

«وتمّت» را بنام تو نوشتند

( آیت الله وحید خراسانی )

*

*

این سر شب زده ای کاش به سامان برسد

قصه هجر من و ماه با پایان برسد

دست این سائل بیچاره به دستت نرسید

کاش با لطف تو ای شاه به دامان برسد

حال ان تشنه که با یاد تو سیراب شود

مثل این است که در دشت به باران برسد

کاش با دیدن تو جان بدهم اقا جان

قبل از انی که ز هجرت به لبم جان برسد

گر مقدر شده اید به سراغم عجلم

سببی ساز که در شام غریبان برسد

( زمزار )

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …