( آرشیو جملات عاشقانه )

من مرد ِ روزهای سخت هستم

روزهایی که بترسی و من ستون ِ خانه ات باشم

که گریه کنی و من شانه هایت باشم

به من فکر کن  و روزهایی که هیچ کس قدر ِ من برایت نمی میرد

بالای کوه برو  یا بالاتر

چه فرقی می کند؟!

هر کجا که تو باشی

مردی هست که برایت بال بال بزند

من مردِ روزهای سخت هستم..

داد نزن  استکان ها را نشکن

اخم هم به صورت ِ ماهت نمی آید

این کارها مرا رفتنی نمی کند

دست های ظریفت را به سینه ام بکوب

تا آرام بگیری…

تقدیر

نام ِ مردی بود

که بخاطرش رهایم کردی…

لـــــــــب های مبـــــــــهـم تو را ندیده اند

وقــــــــت خـــــندیــــــدنـــــــت؛

آنها که گــــــــیج لبـــــــخنـــــــد قـــــــصه ی ژکـــــــوند شده اند

بـــــــــانــــــوی مبـــــــــهم !

هر دو از دســــــت هم می کشیـــــم  تو سیــــــگار می کــــشی،  من آه…

چه فـــــرقی دارد !  هر دو از دســــــت هم می کــــــشیم…

مـــــــن از تو می کــــشم  تــــــــو از مســــتی …

خاطرات هم می تواند

چشمانی را تر کند

که به در خشک شد…

قبل از رفتنت گفتی

من برایت کم بودم

برو  تا کمبودهایت پر شوند…

وقتی میرفتی

 با پلاک ِ تو قهر بودم

با پوتین تو قهر بودم

با تفنگ ِ تو…

اما حالا

با پلاک تو زندگی می کنم

با پوتین تو…

با تفنگ تو…

تو رفته ای اما

تخت دو نفره نمی فهمد

میز دونفره نمی فهمد

من اما میفهمم

روی کاناپه می خوابم..روی کاناپه غذا می خورم..

وقتی نیستی بقیه خانه اضافیست…

بداخلاق که باشی از لباسهای چروکم می فهمم

از جهیزیه ات که ناقص می شود

هر بار از طعمی که رفته از غذایت…

مثل لبخندی که از لبت ناراحت که باشی

لازم نیست حرفی بزنی

همین که حرف نزنی کافیست…

: نوشته های آرش امینی :

( زمزار )