من هیچ دوستی نمیخواهم..

نیاز ندارم کسی نوازشم کند..

نگرانم شود..

دلسوزم باشد..

دوستم داشته باشد..

به حرفهایم گوش دهد..

و هیچوقت تنهایم نگذارد..

وقتی همه ی اینها در تو خلاصه شده اند..

مرسی از بودنت خـــدایــــم!

در باران که به خانه برمی‌گردی،

از صاعقه‌ها نترس!

آن‌ها صاعقه نیستند

فلاش‌های دوربینِ خداوندند

که دائم در حال عکس گرفتن از توست!

فردا که از خانه بیرون بیایی

باران بند آمده است

و تصویرت در چال‌آب‌های کوچکِ خیابان

انعکاسِ تاج محل را

در حوضِ مرمرش کم‌رنگ می‌کند

رابــطه ی خــدا و انسان

چیـزی فراتر از عشق و عاشقی و معشوق و عاشقه

چـــرا که خدا خودش میگـــه

” ای بنده ی من “…

بنده کلمه ی مشتق از

بند+ ه = یعنی بند بند وجـــــود….

بـــند بنـــد وجــود خدا….!

خدا … تنها تنهاییست …

که هیچ تنهایی را تنها نمیگذارد …

خـداونـدا…

بـه دل نـگیر اگـر گـاهـی،

زبـانـم از شـکرت بـاز مـی ایـستـد…

تـقـصیـری نـدارد،

قـاصر است…

کـم مـی آورد در بـرابـر بـزرگـی ات …

لـکنت مـیـگیرنـد واژه هـایـم در بـرابـرت …

در دلـم امـا هـمیـشه ،

ذکر خـیـرت جـاریـست…

به خدا گفته ام زحمت نکشد

نه نیازی به زلزله هست

نه نیازی به سونامی

همین که تو هستی

همین که تو می خندی

بلاهای بزرگی اند

که جهانم را با خاک یکی کرده اند…

یه رفیق دارم

اسمش ((خداس))

بحثش از همه جداس

تا اون پشت منه

بی خیال مخاطب خاص..!

خدایا وقت برگشتن، یکم با من مدارا کن…

شنیدم گرمه اغوشت، اگه میشه منم جا کن..

بدون حضور خدا جایی نرو…

به خیالت که به آبادی میرسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه رفیق!!!!!

چراغی که در سیاهی میدرخشد

چشم گرگ است…..

هرکجا لرزیدی……….

از سفر ترسیدی…….

فقط آهسته بگو…….

من خدا را دارم……..

( زمزار )