شعر عاشقانه

بـا نردبـان عشق، ز فلــک، من گذشتـه ام … (الیار)

( غزل زیبا )
در سیر جان …
اسب عنــایت به دور جهان من جهانــده ام
در تیــه جهل، به شوکت خاران، نمانده ام
بـا نردبـان عشق، ز فلــک، من گذشتـه ام
مرغ از قفس تا به بام جهان، من پرانده ام
در سیــر جــان پای خود بنهادم به منظری
آن منظـــره، جز به خط نگارم نخوانده ام
از ذرّه تــا بــه فلــک اثــر و ردپــای یــار
دیدم، برآن جلوه، ناوک چشمم نشانده ام
از آن زمانی که تیر نگاهش به دل نشست
ابلیــس نفس ز سـاحت این دل رمانده ام
در ســایه ســار حقیــقت جانان دلم خزید
اینگونه جان را به جـانب جانان کشانده ام
ز آن آن که من بر شمایل او کرده ام نظر
صد بار ز شـوق بر قدمش جان فشانده ام
ای دل اگـــر دیــده از زر دنیا به هــم نهی
الیـــار از آن به رتبـه ی زرّین رسانـده ام
الیار (جبار محمدی)

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …