خمینی کبیر

اشعار ورود امام خمینی به ایران

( سروده های دهه فجر انقلاب اسلامی )

اشعار ورود امام خمینی به ایران

از اوج بروج حق سردار قیام آمد
بر شوق سماع جان، انوار امام آمد
طاغوت نگونسر شد با خاک برابر شد
شمشیر اناالحق چون بیرون ز نیام آمد
آن پیر پیام آور بت بر کن ولا گستر
بر گستره ای لبریز از خون و قیام آمد
گفتا که من آن بحرم کارام نمی گیرد
در مسلک بیداران آرام، خرام آمد
عنبر چکد از نامش، سر مقدم اقدامش
بر لحظه سرمستان اکسیر دوام آمد
پیک خبر بهمن سرداد به هر برزن
کای منتظران خیزید، خیزید امام آمد
( غلامرضا رحمدل )

*

*

*

آسمان بی قرار چشمانش
صبح آیینه دار چشمانش
در زمستان اگر چه می آمد
موج می زد بهار چشمانش
چشم گفتم به خاطرم آمد
چشمه ی بی غبار چشمانش
چشمه گفتم گریستم از شوق
در پی چشمه سار چشمانش
چشمه چشمه نگاه من شد رود
رود شد … آبشار چشمانش
آبشاری که طرح آن را ریخت
سالها انتظار چشمانش
مثل طرح دریچه ای به ظهور
سایه ی تکسوار چشمانش
بی تعارف چقدر زیبا بود
گردش روزگار چشمانش

*

*

*

خوش آمدی به وطن ای مجاهد ای رهبر
گران مبادت بر جان خسته رنج سفر
خوش آمدی که به سوغات دوستان داری
ز استواری ایمان نوید فتح و ظفر
خوش آمدی پی ترحیب ملتی که گذشت
بپاس حق و فضیلت زدست و سینه و سر
خوش آمدی پی تمجید امتی که ز عشق
به پیش ناوک دلدوز سینه کرد سپر
خوش آمدی پی تحسین مردمی که کنون
بپای خاسته بر محو ظلم و فتنه و شر
خوش آمدی پی تعظیم مردمی که گرفت
زمام از کف اهریمنان بد گوهر
خوش آمدی پی تعلیم امتی که زجان
ترا شناسد تنها ترا ترا رهبر
خوش آمدی و نکو آمدی که تا بینی
قیام توده جان بر کف اندر این کشور
ز حال خلق وطن خواهی ار شوی آگاه
یکی به چشم خدابین خویشتن بنگر
جماعتی بنگر استوار در ره حق
بسان کوه سرافراز و آهنین پیکر
به گاه خیزش چونان که موج از دریا
به گاه غرش چونان که در فضا تندر
گشاده بازو بر محو خصم افسون ساز
نهاده روی به میدان دیو افسونگر
به ترکش اینک فریادشان به گونه تیر
به سینه ایدر امیدشان چنان تندر
به تندخیزی چون گردباد در هامون
به سخت کوشی چون رودباد در گردر
دمنده هرجا چونانکه خشمگین ضیغم
جهنده هر سو چونانکه سهمگین اژدر
همه سراپا فریاد و غرش و غلیان
ز موج و توفان توفنده تر ز پا تا سر
ندیده هرگز چشم زمان چنین پیکار
نخوانده هیچ کس اینگونه رزم در دفتر
قیامت است تو گویی به پا در کشور
از این قیام که دارد نشانه از محشر
از این شگفتی لب می گزند برنایان
کزین فشان نتوان کرد رزم را باور
ز یک طرف همه اهریمنان غرق سلاح
ز یک طرف همه پاکان بی سلیح و سپر
ز یک طرف خمپاره و مسلسل و تانک
زیک طرف همه دل های عاطفت پرور
ز یک طرف همه سالوس و حیله و ترفند
ز یک طرف همه ایمان و عزم و همت و فر
ز یک طرف همه جهل و فساد و قهر و غرور
ز یک طرف همه عرفان و فضل و علم و هنر
ز یک طرف همه نابخردان دیو آیین
ز یک طرف همه آزادگان دانشور
ز یک طرف همه کفر و ز یک طرف اسلام
ز یک طرف همه حنظل ز یک طرف شکّر
بیا فضیحت اشرار بین در این میدان
بیا فضیلت احرار بین در این سنگر
که توپ و تانک فرو ماند پیش سینه و دست
که دیو صحنه تهی کرد و بست بار سفر
خلل فتاد به کاخی که دیو می پنداشت
که بارگاه خدا راست همسر و همبر
بزرگوار زعیما هم از زعامت تست
قیام خلق بدین پایه اتفاق نظر
تویی تو موجد این انقلاب در ایران
توی تو مایه این اتفاق در خاور
تویی که در همه جا موج اعتصاب از تست
همی ز ساحل اروند تا کران خزر
تویی که لرزه فکندی به کاخ استعمار
تویی که شعله فکندی به جان مستکبر
تویی که عزم تو بر کند بیخ ظلم از ملک
چنانکه دست علی در ز قلعه خیبر
همه زعامت زیبد ترا در این دوران
همه امامت شاید ترا در این کشور
همه به حکم تو گردن نهاده ایم همه
تو امر کن که به امر توایم فرمانبر
تمام ایران آغوش شد که تاگیرد
ترا چون جان ببر ای رهبر ز جان بهتر
تمام ایران شد دیده تا ترا نگرد
فراز مسند اسلام و دین گرفته مقر
تمام ملت شد گوش تا مگر شنود
پیام روح فزای تو از بر منبر
فراز منبر اینک بر ای همچو رسول
بگو بنام خداوند قاهر داور
بگو که دشمن بدخواه دام برچیند
که مسلم در خط الحاد نیست راه سپر
الا خمینی ای نایب امام زمان
الا خمینی ای رهبر خردپرور
بریز در خط اسلام طرح جمهوری
که مسلمیم و به ام الکتاب مستظهر
حکومت اینجا محکوم حکم قرآن است
که هست قرآن منصوص حضرت داور
در این مجاهده بادا خدا تو را همراه
در این مبارزه بادا خدا تو را یاور
ترا درود که شایسته درود تویی
ترا سلام که اسلام را تویی یاور
حمید تا که ثنای تو بر زبان دارد
سزد که سر بفرازد ز فخر بر اختر

( حمید سبزواری )

*

*

*

شب تاریک رفت و فجر گردید از افق پیدا

شد ایران چون گلستان از قدوم رهبر دانا

خمینی آمد و طاغوتیان رفتند از کشور

بلی! چون نور آمد رفت ظلمت از شب یلدا

فتاده لرزه بر اندام هر طاغوت و طاغوتی

چو سحر سامری در پیش پای معجز موسی

به بهمن ماه در ایران هزاران گل شکوفا شد

ولی خون شهیدان آبیاری کرده این گلها

تحقق یافت «جاءَ الحَقُّ» باطل مضمحل گردید

به سعی و اتّحاد مسلمین از پیر و از برنا

به سهم خود کند هرکس کمک در راه آزادی

«خدایی» هم بود یک قطره کوچک از این دریا

( فیض الله خدایی )

*

*

*

روزی که او آمد، جهان رسم دگر یافت

آفاق نو شد، عاشقی سامان و سر یافت

روزی که او آمد، به خوبان وعده دادند

پایان رسید ایام غم، امت گهر یافت

روزی که او آمد، همه یک «روح» بودند

چون چوب نی کز ابر دل برگ و ثمر یافت

روزی که او آمد، ستم از نیمه تا شد

فرعون پا در گِل؛ ستم پیشه، شرر یافت

روزی که او آمد، وطن هرم ولا شد

آتشفشان هر گلبنی کز او خبر یافت

روزی که او آمد شهیدستان زهرا

روئید در هر ذره جان و ز او هنر یافت

روزی که او آمد، هزاران موج تابید

دریا به گل خندید و طعمی چون شکر یافت

روزی که او آمد، وطن یکباره جوشید

چون رود کز یک چشمه عمر معتبر یافت

روزی که او آمد، آفتاب فتح تابید

آرام شد دل، زانکه موسی را به بر یافت

( سعدالله زارعی )

*

*

*

می آید از دور، با یک بغل گُل

 می آورد او، یک باغ سنبل

بر چهره او لبخند پیداست

یعنی که امروز، یک روز زیباست

وقتی که آمد، لبها شکفتند

با رهبر خود، صد نکته گفتند

آن روز رهبر، مثل نگین بود

در حلقه ما، او بهترین بود

( زمزار )

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …