(دلنوشته)
طوق بندگی …
صبـا ! چه شـد که نیـامـد نگـار بــر پـیشـم
که مرهمـی نهـد از غمـزه بـر دل ریشم
هم او که یک نظرش چهره ی جهان آراست
به طــوق بندگی اش اینچنین می اندیشم
جــز از جمـال نگــار و طــریقـت عشقـش
نباشـدم به جهـان مهـر و مذهبی کیشم
اگــر بـه بقچــه ی دل پیـچـم التمـاس نیــاز
بـدان که بر کـرمـش مستحقّ و درویشم
اگـر به مقـدم جـانـان سـر آرم از اخــلاص
سزد که جان بدمد در جهان که من بیشم
کـه تــا به چنگ دل آرم ز نـوش او شهدی
خـریده ام همـه جـوری کـه آید از نیشم
ســـر تعبّـــد اگــر در نیــاورم با عشــق
به دادگــاه طبیـعت چـو گـرگ یـا میشم
بـدان که گر چه به رحمت غنـوده ای الیـــار
همیشــه در گـرو کـرده هایی از خویشم
الیار (جبار محمدی)
برچسب هاابیات الیار (جبار محمدی) اشعار الیار (جبار محمدی) اشعار زیبا اشعار و سروده های دلنشین الیار الیار (جبار محمدی) بیت زیبا جبار محمدی دفتر اشعار الیار (جبار محمدی) دلنوشته دلنوشته های الیار (جبار محمدی) دلنوشته های سایت زمزار سایت دلنوشته سایت شعر سایت غزل سروده سروده های الیار (جبار محمدی) سروده های عارفانه شاعرانه ها شعر شعر زیبا شعر زیبا و دلنشین شعر زیبا و عارفانه شعر و سروده زیبا طوق بندگی غزال غزل غزل غزل زیبا و دلنشین غزل عاشقانه غزلیات الیار (جبار محمدی)