صلوات

زمانــــه را نفســی تــازه از حجــاز آمـــد (الیار)

شعر در وصف پیامبر اکرم (ص)
محمد (ص) … الیار (جبار محمدی
زمانــــه را نفســی تــازه از حجــاز آمـــد
به قبلــه گاه جهانی چو سرو ناز آمد
چـو لاشه ای شده بود این جهـان در ظلمت
تو گوئیــا به تنش روح رفته باز آمد
به گرد شب همه بت های شب پرستان بود
برای چیدن بت ها به حرص و آز آمد
شبـی که خلــوت خوبـان به گرد مه بد بود
به غمــزه ای ز مه مهتران مجاز آمد
بــه نـــور حکمــت  و تدبیـــر آسمــانی او
اساس بتکــده اندر نظر مَجـــاز آمد
به سنـــگ خوبــی احمــد پلیــدی ابلـیس
به پای چــوب ترازو چه همتراز آمد
هـر آنکـه دعـوت او را ز جان و دل بخرید
به تاج نصرت ایزد چــه سرفراز آمد
بـه بـام هستــی عــالــم نهــاد پــای وجود
هر آنکه عشق محمد بر او جواز آمد
بــه بــاغ معــرفت عتـــرت محمــد چـون
برفــت مـرغ دلــم، بر فراز غاز آمد
چه رتبتــی به از اینــت، که جان تو الیـــار!
به درگـه شــه محمـود دین ایاز آمد

( زمزار )

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …