حضرت معصومه

اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

( سروده هایی در مدح فاطمه معصومه سلام الله علیها )

اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

کبوتر حرمت شد دل زمینگیرم

کشید پای تو را آسمان به تقدیرم

رواقهای تو را پر کشیده ام بانو…

بجز حریم تو از هر چه آسمان سیرم

توان دیدن خورشید کار هر کس نیست

ولی نگاه از آن بارگه نمی گیرم

تو نبض زندگیم را به دست خود داری

مسلم است که با رفتن تو می میرم

مدینه قسمت پرواز من نخواهد شد

چرا که با قفس خود هنوز درگیرم

کنار پنجره های ضریح تو هر بار

بقیع می روم آنجا قرار می گیرم

خدا نخواست که پابند نامه ها بشوم

گره زده ست ضریح تو را به تقدیرم

( وحیده گرجی )

*

*

*

مرغ دلم راهی قم می شود
در حرم امن تو گم می شود

عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک

كوثر نوری به كویر قمی
آب حیات دل این مردمی

عمه سادات بگو كیستی؟
فاطمه یا زینب ثانیستی؟

از سفر كرب و بلا آمدی؟
یا كه به دنبال رضا آمدی؟

من چه كنم شعله داغ تو را
درد و غم شاهچراغ تو را

کاش شبی مست حضورم كنی
با خبر از وقت ظهورم كنی

( محمدرضا آقاسی )

*

*

*

هر کس به احترام مقام تو خم نشد

آقا نشد بزرگ نشد محترم نشد

دل خسته بود و راهی این آستانه شد

دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد

گفتند مرقدت حرم آل فا طمه ست

با این حساب هیچ کسی بی حرم نشد

این حاجت من است الهی قلم شود

دستم اگر برای تو بانو قلم نشد

باز این چه لطفی است که در حق ماشده

ما شاعرت شدیم ولی محتشم نشد

می خواستم برای تو بهتر از این غزل

من را ببخش آنچه که می خواستم نشد

( مجید تال )

*

*

*

«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دست‌های «رضا»یت
اشکی نشست گوشه‌ی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت

از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری
بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت

رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله‌ی تو هراسان
شد قبله‌ی دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت!

من تشنه‌ای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا»
دربان! بگو ملیکه‌ی قم را: از راه آمده‌ست گدایت

کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد
دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت

لبخندِ شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جان‌های ما، «کریمه»! فدایت

ای دختر یگانه‌ی مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟

می‌بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به‌ روی ما، به دعایت

این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت

( قاسم صرافان )

*

*

*

شهرها انگشترند و «قم» ، نگين

قم، هماره حجّت روى زمين

تربت قم، قبله عشق و وفاست

شهر علم وشهر ايمان و صفاست

مرقد معصومه «ع» چشم شهر ما

مهر او جانهاى ما را كهربا

دخترى از اهل بيت آفتاب

وارث درّ حيا، گنج حجاب

در حريمش مرغ دل پر مى زند

هر گرفتار آمده، در مى زند

هر دلى اينجاست مجذوب حرم

جان، اسير رشته جود وكرم

اين حرم باشد ملائك را مطاف

زائران را ارمغان، عشق و عفاف

ديده پاكان به قبرش دوخته

عصمت و پاكى از آن آموخته

حوزه قم هاله اى بر گِرد آن

فقه و احكام خدا را مرزبان

قم هميشه رفته راه مستقيم

بوده در مهد هدايتها مقيم

شهر خون، شهر شرف، شهر جهاد

شهر فقه و حوزه، علم و اجتهاد

هركجا را هر چه سيرت داده اند

اهل قم را هم بصيرت داده اند

نقطه قاف قيامند اهل قم

برق تيغ بى نيامند اهل قم

اهل قم ز اوّل ولايت داشتند

در دل و در ديده آيت داشتند

اهل قم از ياوران «قائم» اند

درقيام و پيشتازى دائمند

دختر موسى بن جعفر «ع» را درود

كز عناياتش تراويد اين سرود

( جواد محدثی )

*

*

*

حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت
تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را

مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است
خارج از دست خلیل است ، گلستان شده را

گندم ری به تنور کرمت پخته شود
از تو داریم پس این مزرعه ی نان شده را

هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ی ایوان شده را

به درخانه ی تو بسته و وابسته شدیم
چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را

گر قرار است جبینش به قدومت نرسد
کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را

در محلّه خبر لطف تو   بهتر پیچید
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را

شدنی نیست کرم داشته باشی ، امّا
دستگیری نکنی دست به دامان شده را

پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت
تا ببندند به آن زلف پریشان شده را

ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم
گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را

جلوه ای کردی و زهرای پر از جذبه ی تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را

( علی اکبر لطیفیان )

*

*

*

ای کــه از نســــل اهل بـالایی

ای کــه در اوج حجب پیـدایی

زینـــب حــضـرت رضایی تو

هــمـــهٔ افــتــــخـار بــابــایـــی

دخت مـــوسایی و ولی مــریم

چون رقــیه شــبــیه زهـرایـی

باب مشــکل گشــای امروزی

شــافــــع مهــربان فــردایــــی

مثل اجــداد و نـسـلــتان بـانـــو

آبـــــرویـی بــرای دنـــیــایـــی

سر شــکسته به محـضــرت آید

هــر کـــه دارد مـــدال آقــایـــی

بـــی نگـاهـــت نمـی شــوم آدم

بار کــج کــی رسـیده بر جایی

کاسه ام را همــیشــه پـرکردی

قــبــل آن کـــه کنــم تمـــنایــــی

مــــن بـــدون قـم و خـراسـانت

می رسیـــدم بــه مرز رسوایی

گـــلــه از هـجــر کربــلا دارم

بـا دل مــن تــو راه مــی آیـی؟

( حسن رحیمیان )

*

*

*

با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمه

اينجا دميده کوکب اقبال فاطمه

بي اختيار پاي ضريحت رسيده است

هر زائري که آمده دنبال فاطمه

دارد تمام مرقد تو بوي آسمان

اينجاست سايه سار پر و بال فاطمه

فرمود آشيانه ي‌ امن الهي است

صحن و سراي تو، حرم آل فاطمه

خورشيد آل فاطمه از راه مي رسد

هر سال ما اگر که شود سال فاطمه

( یوسف رحیمی )

*

*

*

دست مرا گرفت وبه دست قلم گذاشت

حسی که باز پای مرا درحرم گذاشت

حسی که اشکوار به چشمم قدم گذاشت

تا ((اشفعی لنا))به لبم دم به دم گذاشت

پس از کنار هجره ی پروین که رد شدم…

بی اختیار شعر سرودن بلد شدم

در این حرم که آمده ام پا به پای عشق

عاشق شدن دعای من است و دعای عشق

مادست خالی آمده ایم ای خدای عشق

اذن دخولمان بده محض رضای عشق

تا چشم کار می کند اینجا کرامت است

اینجا شفیعه هست پس این جا قیامت است

ما اشک می شویم که بارانمان کنی

ما درد میشویم که درمانمان کنی

مارا غریب و بی کس و بی خانمان کنی

تا شب نشین صحن شبستانمان کنی

یادش بخیر ماه مبارک‌ بهار تو

سی جزء عشق خوانده شده در کنار تو

خوش روییت نبود چنین رو نمی زدیم

نورت نبود با دل شب مو نمی زدیم

صحنت نبود دست به جارو نمی زدیم

بالا اگر نبودی زانو نمی زدیم

ما با حضور لطف تو حاجت نداشتیم

ما بی حضور لطف تو بهجت نداشتیم

بال فرشته است و قدم های مردم است

در حوض صحن آینه اش آسمان گم است

دیگر نگرد مادرمان در همین قم است

اینجا که آب هست چه جای تیمم است؟

گفتند باز می شود از قم در بهشت

مارا ببر بهشت تو ای خواهر بهشت

آهو شدیم در دل صیادمان ببر

پروازمان بده به گهر شادمان ببر

یک لحظه سمت پنجره فولادمان ببر

در هشت هشت لحظه ی میلادمان ببر

( مجید تال )

*

*

*

خاتون شهر آينه هايي بزرگوار
زهراي شهر يثرب مايي بزرگوار

چشم ملک نديده دمي سايه ي تو را
ناموس بارگاه خدايي بزرگوار

اين قوم را به راه حقيقت کشانده اي
موساي بي عباوعصايي بزرگوار

بر شانه هاي باد،جحاز تو حمل شد
فرمانرواي ملک صبايي بزرگوار

گم کرده ايم کعبه ي حاجات و آمديم
نزد شما که قبله نمايي بزرگوار

من گريه مي کنم که نگاهي کني مرا
آري هميشه عقده گشايي بزرگوار

باران رحمت ازلي سهم مان شده
بي شک دليل فيض شمايي بزرگوار

بانوي مهربان کدامين قبيله اي ؟
امشب بگو که اهل کجايي بزرگوار

خُلقت شبيه پير کريم عشيره است
الحق ز نسل شير خدايي بزرگوار

فهميدم از شلوغي صحن و سراي تان
هر لحظه مامن فقرايي بزرگوار

فرقي نمي کند چقدر نذر مي کنند!؟
باب المراد شاه و گدايي بزرگوار

اينجا مريض ها همگي خضر مي شوند
سرچشمه ي حيات و بقايي بزرگوار

از لحن گريه کردن زوار واضح است
در قم،بقيع اهل بکايي بزرگوار

يادت نمي رود چه قراري گذاشتيم؟
محشر دم بهشت بيايي بزرگوار

( وحید قاسمی )

( زمزار )

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …