اشعار فراق امام زمان (عج) ویژه شب های قدر

( دلنوشته های مناجات لیالی قدر )

اشعار فراق امام زمان(عج) در شب های قدر 

( شعر از محمدمهدی عبدالهی )

شب های احیا در فراق تو گذر شد
عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد
ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی
آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد
از اول ماه خدا یاد تو هستم
اما چرا این ناله هایم بی اثر شد
آقا اجازه شب شب قدر است و روضه
از کوفه تا کرب و بلا خاکم به سر شد
مولای دین رفت و جسارت ها شروع شد
در سینه هاشان بغض مولا پر ثمر شد
اما امان از روضه ای که خون تو گریی
آقا اسارت رفت و زینب در خطر شد
بی تو چه سخت است از سر و سرنیزه گفتن
مولا بیا چون یک سه ساله در به در شد
طشت طلا و خیزران ها بر حسینت
بزم شراب و دختری غرق نظر شد
وقتی جسارت بر سر ببریده کردند
مویش سپید و زینب تو خون جگر شد
این بار در شام و پلیدی های بسیار
گوید رقیه ای پدر وقت سفر شد
مولا حلالم کن ولی ای صاحب من
چشمان زهرا مادرت از گریه تر شد

******************

( شعر از علیرضا بدیع )

قرآن به سر گرفتم و گفتم : سلام عشق!
یعنی به جز حریم تو بر من حرام عشق

ترسم که در سماع کشانم قنوت را
آن جا که قبله گاه تو باشی، امام : عشق !

با خون وضو بگیر و دو رکعت غزل بخوان
آن دم که اذن می دهد از روی بام عشق

از رکعت نخست در افتاده ام به شک
در سجده کفر گفته ام و در قیام عشق

سی پاره ی حضور تو را چله بسته ایم
قرآن به سر بگیر و بگو : والسلام عشق !

****************

( شعر از محمد علی بیابانی )

بگیر تُو دستت سر و سامونم و
رها نکن حال پریشونم و
فدات بشم فقط یه بار نگام کن
منم وسط می ذارم این جونم و

من نمیخام وصله ناجور بشم
با کارام از تو انقدر دور بشم
اگه قراره که روت و نبینم
بهتره از همین الان کور بشم

نذار که تا ابد خجل بمونم
با پای لنگم توی گل بمونم
بذار سرم رو زیر پات بذارم
نذار که آرزو به دل بمونم

درد داریم بده دوای مارو
بیا و کم کن شر دشمنارو
میگن درای حرما رو بستن
دوباره وا کن راه کربلارو

برام همینکه روضه خونم بسه
همینکه گریه کن بمونم بسه
همینکه یک بار تا میگم حسین جان
مادرت از عرش بگه جونم بسه

میگن که هر هفته شب جمعه ها
روضه به پا میکنه تو کربلا
تو قتلگاه میگه غریب مادر
بمیره مادر که سرت شد جدا

***********

( شعر از رضا باقریان )

امشب شب قدر و به لب اقرار دارم من
از معصیت ها یک دل بیمار دارم من
پرونده ای آلوده از کردار دارم من
در پیشگاه حضرت استغفار دارم من

از بنده ای گمراه، امشب دستگیری کن
آقا به اشک چشم زینب دستگیری کن

پایین گرفتم پیش تو روی سیاهم را
گم کرده بودم در کویر خشک راهم را
شرمنده ام تکرار کردم اشتباهم را
چشم انتظارم، پرده پوشی کن گناهم را

این شرمساری حاصل یک عمر عصیان است
ارحمنی ای رب کریم، حالم پریشان است

از هر که امشب آمده غم بیشتر دارم
زیرا شب قدر است و اشکی مختصر دارم
گرد و غبار معصیت را روی سر دارم
از کارهایم من خودم بهتر خبر دارم

اندازه ی یک عمر از من معصیت دیدی
لب وا نکرده، هر چه کردم را تو بخشیدی

این بزم را با مغفرت امشب مجلل کن
فعل بدِ من را به خوبی ها مبدل کن
کار مرا هم دست اربابم محول کن
روز قیامت لحظه ای من را معطل کن

شاید بیاید آنکه باید از نجف آید
بهر شفاعت باز شاه لوکشف آید

من را ببخشا جان آن آقا که مظلوم است
آن شیر مردی که ز حق خویش محروم است
دلتنگیِ زهرا ز رویش آه، معلوم است
یک امشبی که میهمان ام کلثوم است…

…گاهی خدا را زیر لب تنها صدا میزد
گاهی میان اشک، زهرا را صدا میزد

****************

( شعر از علی صالحی )

سفره دار خدا امام زمان
دگر امشب بیا امام زمان

شب قدر است هر کجا هستی
التماسِ دعا امام زمان

منکه امشب به یادِ تو هستم
یاد کن پس مرا امام زمان

دست بر دامنت اگر نرنم
بروم پس کجا؟ امام زمان

آمدم آشتی دهی من را
باخودت، با خدا امام زمان

کاش قرآن به سر بگیرم من
یک شبِ قدر با امام زمان

جای دوری نمی رود که کنی
گوشه چشمی به ما امام زمان

خوب شد در شبِ عزای علی
با تو هم هم صدا امام زمان

شبِ تقدیرِ من بیا بنویس
یک سفر کربلا امام زمان

*************

( شعر از رضا باقریان )

شبهای قدر آمد و آقا نیامدی
زیباترین ستاره ی دنیا نیامدی

ما را امید وصل تو اینجا نشانده است
ما آمدیم، یوسف زهرا نیامدی

امشب بیا به مجلس ما هم سری بزن
قدرِ گذشته رفت و به اینجا نیامدی

گفتیم جمعه می رسد و می رسی، ولی
جمعه گذشت و حضرت دریا نیامدی

مانند طفل گم شده ای گریه می کنم
خیمه نشین، از دل صحرا نیامدی

مثل یتیم کوفه خرابه نشین شدم
صاحب عزای مجلس مولا نیامدی

کنج خرابه کودکی آرام زیر لب
با گریه گفت شب شده بابا نیامدی

***************

( شعر از شاعر ناشناس )

عمرم به سر رسید نشد یارتان شوم
آقا نشد که لایق دیدارتان شوم

غفلت بساط کرد سر راه طفل دل
وایَم نشد که راهیِ بازارتان شوم

واصل اگر به عَرضه حسن تو می شدم
چیزی نداشتم که خریدارتان شوم

باری ز دوش حضرتتان بر نداشتم
شرمنده ام که تا به کجا بارتان شوم

ای حیدر زمانه غریبت گذاشتیم
در روز غم ولی نشد عمارتان شوم

با آنکه سر شکسته و سر خورده مانده ام
اذنم بده فدایی و سردارتان شوم

ماه خدا رسید و دلم آرزو نمود
مهمان کنار سفره افطارتان شوم

در روز انتقام شهیدان کربلا
آقا اجازه هست ز انصارتان شوم

در بین روزه و عطش و اشک و شور و شین
یک ذکر مستجاب بگویم فقط حسین

**************

( شعر از محمدفردوسی )

آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است
یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
گریه … فراق … گریه … فراق … این چه رسمی است؟!
دیگر بس است این همه گریان شدن بس است
موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است
تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟
تا کی اسیر لذّت عصیان شدن … بس است
خسته شدم از این همه بازی روزگار
مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است
سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن
بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
گفتی برو که دست به دامان شدن بس است
باشد قبول می روم امّا دعای تو …
… در حقّ من برای مسلمان شدن بس است
دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است
اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است

*****************

( شعر از موسی علیمرادی )

امشب کجا آه ای مسافر بار بستی؟
امشب کجا احیا گرفتی با که هستی؟
امشب کجا بغض غریبی را شکستی؟
یا بین مایی گوشه ای تنها نشستی؟

هرجا که هستی مضطرم ، قرآن ناطق
دستی بکش روی سرم قرآن ناطق

در آتش شرم از شما آه ست دودم
ای کاش از شرم آب می شد این وجودم
هر جا تو بودی با من و من بی تو بودم
آنقدر بودی عاشق من من نبودم

از سرخی چشمان تو شرمنده هستم
خوردم نمک  اما نمکدان را شکستم

حق کدامین مهربانی ات ادا شد
از تو اجابت ها به دست بی دعا شد
برمن وفا کردی جواب تو جفا شد
بر بی حیایی های من چشمت حیا شد

ای تو به من نزدیک تر از رگ گردن
دشمن نکرده با تو آنچه کرده ام من

امشب حلالم کن به آن فرق دریده
برآن که بی زهرا خوشی دیگر ندیده
امشب حلالم کن به آن مرد بریده
برآن عزادار غم قامت خمیده

بر آن غمی که در دل حیدر نشسته
امشب حلالم کن به پهلوی شکسته

****************

( شعر از شاعر ناشناس )

دیدن روی تو بر دیده جلا می بخشد
قدم یار به هر خانه صفا می بخشد

بدتر از درد جدایی به خدا دردی نیست
خاک پاهای تو گفتند دوا می بخشد

از پس پرده ی غیبت هم اگر باشد ،باز
دست تو هرچه طلب کرد گدا می بخشد

شب احیاست ببین مرده ی عشقت هستیم
کو نگاه تو که جان بر تن ما می بخشد؟

شب قدر است ولی ما همه پستیم آقا
گوش چشم تو به ما قدر و بها می بخشد

رو سیاهیم ولی دست به دامان توأیم
تو اگر واسطه باشی که خدا می بخشد

ابر وقتی که ببارد همه جا میبارد
پس اگر خواست ببخشد همه را می بخشد

در جواب به علیٍ به علی گفتن ما
مادرت تذکره ی کرب و بلا می بخشد

******************

( شعر از محمدبیابانی )

دلمرده ایم و یاد تو جان می دهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان می دهد به ما

ماه خدا دومرتبه بی ماه روی تو
دارد بشارت رمضان می دهد به ما

برگرد! ای که لحظه ی افطار، عاقبت
یک روز دست های تو نان می دهد به ما

روزی سه بار غرق غریبی و بی کسی ست
حسی که بی تو وقت اذان می دهد به ما

این ماه، فرصتی ست که باز عاشقت شویم
ماه خدا دوباره زمان می دهد به ما

امسال میهمان جد تو هستیم، جان حسین
نامی که اشک های روان می دهد به ما

حالا که سفره، سفره ی عشق است پس خدا
هرچه بخواهد این دلمان می دهد به ما

بی شک حواله همه امسال کربلاست
مزدی که آخر رمضان می دهد به ما

*****************

( شعر از یوسف رحیمی )

عمری گذشت و کوچه کوچه دربدر بودم
آواره‌ای از بادها آواره‌تر بودم

یک عمر مثل یک غریبه زندگی کردم
از بس‌که از حال دل خود بی‌خبر بودم

هر شب من و دلواپسی، هر شب من و حسرت
تا صبح در تنهایی خود غوطه‌ور بودم

دل بستم این دلبستگی بیچاره‌ام کرده
ای کاش در دنیا فقط یک رهگذر بودم

از دست دنیا این همه بازی نمی‌خوردم
آری! اگر در فکر دنیای دگر بودم

ناگاه وقت رفتن است و آه دلتنگم
ای کاش گاهی هم به یاد این سفر بودم

چشم انتظاری ماند و من، تا آخر این راه
یک عمر از حال عزیزم بی‌خبر بودم…

*******************

( شعر از مهدی رحیمی )

امروز نشستم دو سه خط نامه نوشتم
از غصه و از هجر رخت نامه نوشتم

آقای پس پرده پس از عرض سلامی
میخواستم از عشق بگویم دو کلامی

در پرده بمان تا برسد وقت ظهورت
در شهر نمانده نه حلالی، نه حرامی

بر سر در خوش‌رنگ مکان‌های عمومی
مانده‌ست فقط از تو در این جامعه نامی

این جا به خدا هیچ کسی فکر شما نیست
تنهایی و تنها نکند فکر قیامی ؟

پیمانه به پیمانه شب مستی و خم شد
اما غرض از نامه شب نوزدهم شد

میخانه همین جاست اگر قدر بدانیم
امشب شب احیاست اگر قدر بدانیم

تو باعث بینایی چشم تر مایی
من نامه نوشتم به تو که یاور مایی

در نامه نوشتم به خداوند تو سوگند
باید که شفیعم بشوی پیش خداوند

ای کاش نگاهم به تماشای تو باشد
در نامه‌ی امسال من امضای تو باشد

راهی که قرار است در امسال بگیریم
ای کاش به سمت رخ زیبای تو باشد

امشب شب قدر است و شب ضربت بر سر
افتاده به محرابِ دعا حضرت حیدر

محراب شده خونی و دنیا شده ماتم
سر برده به زانوی خودش لاله از این غم

بردند همه از غم تو سر به گریبان
از خاتم پیغمبر و تا حضرت آدم

از بس که هوا تیره شده مردم ماندند
ماه رمضان آمده یا ماه محرم؟

وا کرده به محراب چه قرآن نفیسی
شمشیر کثیف پسر قاتل ملجم

امشب شب قدر است اگر قدر بدانی
تا آخر امسال تو شاید بتوانی

شاید بتوانی که خودت باشی و ربت
شاید بتوانی دل خود را بتکانی

**************

( شعر از موسی علیمرادی )

به من عاجز و بیچاره کمک کن آقا
بین دنیا شدم آواره کمک کن آقا

ناگزیر از همه جا آمده ام خانه تو
رحم کن بر من بیچاره کمک کن آقا

لحظه ای گرکه رهایم بکنی می افتم
به من غم زده همواره  کمک کن  آقا

آمدم تا به ابد سائل لطفت باشم
به من این مرتبه یک باره کمک کن آقا

زحمتم گردن چشمان  حسین  افتاده
پس به آن مصحف صد پاره  کمک کن آقا

قسمی میدهمت تا نتوانی نخریم
…. به همان صاحب گهواره کمک کن آقا

******************

( شعر از علی صالحی )

سفره دار خدا امام زمان
دگر امشب بیا امام زمان
شب قدر است هر کجا هستی
التماسِ دعا امام زمان
منکه امشب به یادِ تو هستم
یاد کن پس مرا امام زمان
دست بر دامنت اگر نرنم
بروم پس کجا؟ امام زمان
آمدم آشتی دهی من را
باخودت، با خدا امام زمان
کاش قرآن به سر بگیرم من
یک شبِ قدر با امام زمان
جای دوری نمی رود که کنی
گوشه چشمی به ما امام زمان
خوب شد در شبِ عزای علی
با تو هم هم صدا امام زمان
شبِ تقدیرِ من بیا بنویس
یک سفر کربلا امام زمان

************

( شعر از محمدمهدی عبدالهی )

وقتی که مجیر خواندم و جوشن و قرآن بر سر
وقتی که زدم ناله و از اشک دو چشمم شد تر
یک خواسته از درگه تو فقط تمنّا کردم
یک نیم نگاهی و رسان صاحب ما را دیگر

****************

( شعر از محمدمهدی عبدالهی )

سلام من به قرآن بر سر تو
سلام من به قبر مادر تو
اگر زائر شدی صحن نجف را
سلام من به بابا حیدر تو
اگر زائر شدی بین الحرم را
سلام من به جدّ اطهر تو
بگو از جانب من با حسینت
سلام من به خون پیکر تو
اگر رفتی کنار قبر عبّاس
سلام من به آن آب آور تو
شب احیا کند ناله سه ساله
پدر جان،کی بریده آن سر تو
اگر رفتی کنار قبر زینب
سلام من به آن چشم تر تو
به مشهد هم که رفتی یابن زهرا
بگو من هم بیایم در بر تو
خلاصه گویمت در بین سرداب
سلام من به سوز سحر تو

******************

( شعر از محمدمهدی عبدالهی )

در این شب احیا فقط وردم همین است
ذکر امیرالمومنین حصن حصین است
دیگر نمی آید ز کوفه آن اذانش
امشب عزای مرتضی مولای دین است
من آمدم آلوده و با دست خالی
امّا خدایم رحمتٌ لِلعالمین است
در منجلاب معصیت افتاده ام من
ای چاره ساز من ببین شیطان کمین است
قرآن به سر کردم،مقرّب در سرایت
از بس خطا کردم دل آقا غمین است
با یاد روز واقعه اشکم چو زمزم
بر گونه هایم جاری و حکمت در این است
دیدم کنار علقمه دستی جدا شد
زهرا کنار پیکرش، مادر غمین است
یک لحظه یاد آورده ام در ظهر عاشور
عرش خدا گویی فتاده بر زمین است
وقتی که شمر روسیاه آمد به مقتل
در دل ز بغض مرتضی،دنیای کین است
دیدم غروب و خیمه و آتشفشانی
در هر طرف یک دامنی پر آتشین است
دیدم سه ساله در خرابه آرمیده
این زجر ملعون در پی طفل حزین است
سالار زینب را ببین شیب الخضیب است
افضل ترین ذکر شب قدرم همین است
بعد از تمام روضه ها ،(عَجِّل فَرَج) گو
زیرا اجابت در دعای آخرین است

***************

( شعر از موسی علیمرادی )

ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم
در آسمانی نگاهت پر بگیرم
ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق
دست شما را جای قرآن سر بگیرم
ای کاش می شد لااقل یک بار در خواب
با دست آغوشم تو را در بر بگیرم
ای کاش پایم واشود در خیمه ای که
یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم
ای کاش در تقدیر من امشب نویسند
پای تو را یک شب به چشم تر بگیرم
ای کاش می شد تا برای سجده از تو
مهری ز خاک تربت مادر بگیرم
تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم
ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم
من عاشقم خرده ز ای کاشم مگیرید
ای کاش ها ر ا کاش از این در بگیرم

***************

( شعر از محمدمهدی عبدالهی )

ای عزیز خدا،امام زمان
صاحب روضه ها،امام زمان
شب تودیع حیدر است امشب
جان زهرابیا ،امام زمان
بر سر و سینه می زنی ای وای!
فرق او شد دو تا امام زمان
بین ما هستی و چه تنهایی!
می زنی ضجّه ها امام زمان
از سر شب به یادتان هستم
می کنی یاد ما؟امام زمان
کم ما و کرامتت مولا
نظری بر گدا امام زمان
پرده های گناه باعث شد
از تو هستم جدا امام زمان
می شوم لایق زیارت تو
گر نمایی دعا امام زمان
کاش احیا کنیم یک شب قدر
در کنار شما امام زمان
تو جوادی و من بخیل آقا
جود بی انتها ،امام زمان
امشبی را بیا و بد گذران
سحری با گدا امام زمان
شب قدر است روزیم گردان
عرفه،کربلا، امام زمان

*********************

( شعر از شاعر ناشناس )

دیدن روی تو بر دیده جلا می بخشد
قدم یار به هر خانه صفا می بخشد
بدتر از درد جدایی به خدا دردی نیست
خاک پاهای تو گفتند دوا می بخشد
از پس پرده ی غیبت هم اگر باشد ،باز
دست تو هرچه طلب کرد گدا می بخشد
شب احیاست ببین مرده ی عشقت هستیم
کو نگاه تو که جان بر تن ما می بخشد؟
شب قدر است ولی ما همه پستیم آقا
گوش چشم تو به ما قدر و بها می بخشد
رو سیاهیم ولی دست به دامان توأیم
تو اگر واسطه باشی که خدا می بخشد
ابر وقتی که ببارد همه جا میبارد
پس اگر خواست ببخشد همه را می بخشد
در جواب به علیٍ به علی گفتن ما
مادرت تذکره ی کرب و بلا می بخشد

******************

( شعر از رضادین پرور )

هر جا نگاهم خورد دیدم رد پایت
ای جان عالم مست گیسوی رهایت
دارم دعا می خوانم و لبریز اشکم
انگار باران زد به چشمم از دعایت
از لابلای این صداهای شکسته
دارد تداعی می شود سوز صدایت
ای آخرین منجی بیا برگرد برگرد
داریم یک عالم دل عاشق برایت
اینجا کبوتر در کبوتر درد داریم
در آستانت گوشه ی دارالشفایت
مشتاق آن آدینه ی موعود هستیم
حتماً که هست آقا شما هم از خدایت
آقا جسارت می شود یک استخاره
بین نماز مغرب خود تا عشایت
شاید جواب استخاره خوب آمد
شاید مقدرشدبیایی درنهایت
امشب شب قدر است قدری استغاثه
کردم که بر جانم خورد درد و بلایت

قرآن به سر می گیرم و می گیرم احیاء
شکر خدا که باز شد تقدیرم احیاء

من مطمئنم کربلا هستی شما هم
با اهل بیت و مصطفی جمعید باهم
آقا فضا آکنده از باران سیب است
فیض مدامی می رسد از کربلا هم
امشب مقدر هرچه خواهد بود باشد
غیر از ضریح کربلا را که نخواهم
چون مطمئنم می کند در این شب قدر
اول نظر بر زائران او خدا هم
گفتند آید هر که ذکرش یا حسینع است
به به، چه خوانی شد برای ما فراهم
یا من دگر حال دعا خواندن ندارم
یا شد دخیل چشم اربابم دعا هم
روزی اگر بهر زیارت سر ببرّند
شیون کنان گوئیم که «هستیم ما هم»
با اشک ها خود را میان عاشقانش
جا می زنیم آقا شده محض ریا هم
ازهرچه باشدجز حسینع استغفرالله
راضی است براین توبه ی مامرتضی هم

حس می کنم امشب دگر من هم یتیمم
با کاسه های شیر کوفی ها سهیمم

طوری سری را که شکسته، بند کردند
آن کار که بایست می کردند، کردند
با پاره های بند دلهاشان یتیمان
نذری برای آن شکسته بند کردند
تا بی امان زینب دلش هرّی نریزد
در جام لب های علی لبخند کردند
آتش برای خویش تا محشر خریدند
آنان که بر این حادثه سوگند کردند
آن شب که وقت التماس بی اثر بود
گویا دلی را بر دلی پابند کردند
فواره ای جاری شد از فرقی شکسته
میدان چشمی را سبو مانند کردند
ای وای از کرب و بلا که خیره سرها
بر نیزه یک سر را به صد ترفند کردند
پرچم نمی شد، با کف دستش بگیرند
آخر سرش را روی نی سربند کردند

جانم فدای آن سری که با عمودی
افتاد در آغوش جسم در فرودی

( زمزار )

همچنین ببینید

شب قدر

جملات التماس دعا در شب قدر

(جمله ها و متن های پیامکی التماس دعا در شب قدر) جملات التماس دعا در …