امام رضا

(شعر) با شما واژه سلطان به خودش می بالد

( شعر میلاد امام رضا سلام الله علیه )

با شما واژه سلطان به خودش می بالد … شعر از مهدی نظری 

باز در عرش خدا ولوله برپاشده است

دري از عرش به سمت دل ما واشده است

ازدحام است در بيت امام هفتم

جن و انس و ملك آنجاست چه غوغا شده است

همگي با دلتان راهي آنجابشويد

 همه تبريك بگوييد كه بابا شده است

آنكه عالم همگي محو جمالش هستند

به رخ گل پسرش محو تماشا شده است

آمده آنكه نوشتند شبيه زهرا

 پاره جان و تن حضرت طاها شده است

پسر حضرت موسي به جهان آمده و

پاركابش همه جا حضرت عيسي شده است

السلام اي همه جا حضرت خورشيد شده

روز ميلاد تو در هر دو جهان عيد شده

با تو هر روز خراسان به خودش مي بالد

نه خراسان همه ايران به خودش مي بالد

نه خراسان و نه ايران به خداوند قسم

همه عالم امكان به خودش مي بالد

چونكه روي لب تو لحظه به لحظه جاريست

 ثانيه ثانيه قرآن به خودش مي بالد

منتسب بر تو شده گنبد و ايوان طلا

اين شده گنبد تابان به خودش مي بالد

من قسم مي خورم اين واژه برازنده توست

با شما واژه سلطان به خودش مي بالد

چونكه درگوشه ايوان تو جا خوش كرده

برسرخوان تو مهمان به خودش مي بالد

يوسفان در دو سرا محو رخ ماه تو اند

پادشاهان جهان بنده درگاه تو اند

سجده در گوشه ايوان طلايي عشق است

نوكري بر سركوي تو خدايي عشق است

هر كسي عاشق پابوسي ليلاي خود است

 در دم مرگ كنارم تو بيايي عشق است

ضامن آهوي صحرا شدنت جاي خودش

اينكه در روز جزا ضامن مايي عشق است

تا ابد قبله نماي دل من سمت شماست

اينكه در كشور ما قبله نمايي عشق است

همه عرش و زمين را به گدايي بدهند

 باز مي گويد از اين خانه گدايي عشق است

كعبه و كرب و بلا هر يكشان عرش خداست

اينكه هم كعبه و هم كرببلايي عشق است

اي كه در كشور ما عرش معلا داري

 آنچه خوبان همه دارند تو يكجا داري

اي كه در چهره خود شمس منور داري

در شجرنامه خود نام پيمبر داري

نوه صادقي و ذريه شيرخدا

خوش به حال تو كه چون فاطمه مادر داري

فرصت جنگ نشد تا كه بفهمند همه

 تو به بازوي خودت قدرت حيدر داري

همه در صحن تو مشغول به کاري هستند

چقدر دور وبرت خادم ونوكر داري

چه بزرگان كه ميان حرمت خاك شدند

توخودت ماهي و دور و برت اختر داري

با جوادت برو در سوريه زينب تنهاست

تو حسين ابن علي هستي و اكبرداري

تيغ بردار و پناه حرم زينب شو

ماسپاهيم و تو صاحب علم زينب شو

تو خودت بر سر دوشت علمش را داری

در دلت روضه ی آن قد خمش را داری

گرچه در کشور ما از حرم او دوری

از همین دور هوای حرمش راداری

بارها سوریه رفتی به طواف حرمش

حتم دارم که غبار قدمش را داری

بار آخر که رسیدم حرمت، محزون بود

به گمانم که تو در سینه غمش راداری

بکش آهی که پلیدان همگی دق بکنند

مطمئنم که تو در سینه دمش را داری

بنویس عمه من خود سپرمولا بود

بنویس از ته دل، تو قلمش راداری

بنویس عمه ما مثل دری در صدف است

هر که توهین بکند با خود مولا طرف است

( زمزار )

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …