تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را…(حبیب یغمائی)

غزلی زیبا ازحبیب یغمائی

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را

بود خوشبختی اندر سعی و دانش در جهان اما
در ایران پیروی باید قضای آسمانی را

به قطع رشته جان عهد بستم بارها با خود
بمن آموخت گیتی سست عهدی ، سخت جانی را

نجوید عمر جاویدان هر آنکو همچو من بیند
به یک شام فراق اندوه عمر جاودانی را

کی آگه می شود از روزگار تلخ ناکامان
کسی کو گسترد هر شب بساط کامرانی را

بدامان خون دل از دیده افشاندن کجا داند
با ساغر آنکه می ریزد شراب ارغوانی را

وفا و مهر کی دارد حبیبا آنکه می خواند
به اسم ابلهی رسم وفا و مهربانی را

( زمزار )

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …