داستانک آموزندهدیدگاهها برای (داستانک) آرزوی پر ماجرا بسته هستند
(داستانک ها) داستان کوتاه و زیبا – آرزوی پر ماجرا پدری با دو فرزند کوچکش مشغول قدم زدن در پیاده رو بود. پسر بزرگتر پرسید: پدر جان ما چرا اتومبیل نداریم؟ پدر گفت : من یک پدر زن ثروتمند پیر دارم، اگر او فوت کند، ثروتش به مادر زن من …