بایگانی/آرشیو برچسب ها : داستان خواندنی

داستان کوتاه صندلی در کلاس فلسفه

داستان کوتاه صندلی در کلاس فلسفه

( داستان های کوتاه و خواندنی )  داستان کوتاه صندلی در کلاس فلسفه یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه: «امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درسهایی رو که تا حالا بهتون دادمو خوب یاد گرفتین یا نه…!» بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی …

بیشتر بخوانید »

داستانک آموزنده؛ مداد سیاه

مداد سیاه

( داستان های کوتاه و  زیبا ) داستان آموزنده؛ مداد سیاه از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم. مرد اول می‌گفت: «چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت …

بیشتر بخوانید »

داستان‌ جالب و خواندنی آینه

آینه

(داستانک زیبا) داستان‌ جالب و خواندنی آینه “مردی که درکوچه می رفت هنوز به صرافت نیافتاده بود به یاد بیاورد که سیزده سال می گذرد که او به چهره ی خودش در آینه نگاه نکرده است . هم چنین دلیلی نمی دید به یاد بیاورد که زمانی درهمین حدود میگذرد …

بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه و آموزنده بز را بکش !

بز خنده دار

( داستانک های زیبا ) داستان کوتاه و آموزنده بز را بکش ! روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند …

بیشتر بخوانید »

داستانک زیبا؛ کریم کیست؟

داستانک کریم کیست؟

(داستانک زیبا) داستان کوتاه و زیبای کریم کیست؟ درویشی تهی‌‌دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره‌های تو برای چه بود؟» درویش گفت: …

بیشتر بخوانید »

داستانک: برادران گلدشتین

داستان کوتاه برادران گلدشتین

(داستانک های زیبا) داستان کوتاه برادران گلدشتین؛ دو گدا در یکی از خیابان های شهر رم کنار هم نشسته بودند. یکی از آنها صلیبی در جلو خود گذاشته بود و دیگری ستاره داوود. مردم زیادی که از آنجا رد می شدند به هر دو نگاه می کردند ولی فقط تو …

بیشتر بخوانید »