فرناندو پسوا

جملات کــوتاه و زیبــای فرناندو پسوا

سخنان فرناندو پسوا

(شاعر و نویسنده پرتغالی)

نوشتن بهتر از بی باكانه زیستن است.

*

تمدن، تربیت نهفته در طبیعت است.
*

اگر قلب توان تفكر می داشت از تپیدن باز می ایستاد.

*

وظیفه ی كشتی، دریانوردی نیست، ورود به بندر است.

*

همه به یكدیگر عشق می ورزیم و دروغ، بوسه ای است كه با یكدیگر رد و بدل می كنیم.

*

اگر هر كسی فقط فكر كند كه برای پیروزی به چه چیز نیاز دارد، پیروز می شود.

*

آنچه كه متفاوت مان می كند نیرویی است كه با آن بتوانیم نقشه ها و رویاهای خود را عملی سازیم.

*

شب برای همه از راه خواهد رسید.

*

مایه ی خوشبختی انسانیت است كه هر انسانی فقط آنی هست كه هست.

*

برای اینكه بتوانم احساسی را كه حس می كنم به دیگری بدهم، ناگزیرم احساس خود را به زبان او برگردانم.

*

ریاضی دان های بزرگی وجود دارند كه در تمرین جمع ساده اشتباه می كنند. این رفتار دلیل بر بی دقتی است و برای هر كسی می تواند پیش بیاید.

*

امید برای كسانی وجود دارد كه از آرزو برخوردارند و عشق برای كسانی وجود دارد كه برایشان دادن به معنای گرفتن است.

*

خود را بیان كردن همیشه به معنای خطا رفتن است. همواره بر خود آگاه باش؛ خود را بیان كردن برای تو مفهومی جز دروغ گفتن ندارد.

*

به چنگ آوردن چیزی كه نتوان به چنگ آورد، هنر است.

*

هر پاییزی كه از راه می رسد، به آخرین پاییزی كه تجربه خواهیم كرد نزدیك است.

*

كسی كه چشم های مرا ببندد نابینایم نمی كند، مانع از دیدنم می شود.

*

هنر ما را به گونه ای رویایی از درد هستی رها می سازد.

*

كسی كه هرگز تحت فشار نزیسته باشد، آزادی را لمس نمی كند.

*

زندگی یعنی چیزی از خود ندانستن، از خود كم دانستن، یعنی اندیشیدن، به خود آگاه بودن، آن هم ناگهانی مثل این لحظه ی آرام، یعنی یكباره مفهوم وحدت درون و واژه ی جادویی روان را یافتن.

*

ما باید سرنوشت خود را مثل اندام مان بشوییم و شیوه ی زندگی مان را مانند لباس هایمان عوض كنیم.

*

این قاعده ی زندگی است كه می توانیم از همه ی مردم بیاموزیم و باید بیاموزیم.

*

رویاها همواره رویا می مانند. پس نیازی نیست كه لمس شان كنی. اگر رویای خود را لمس كنی خواهد مرد.

*

ما تنها دارنده ی ادراك شخص خود هستیم و باید از این پس، بر آن و نه بر آنچه كه می بینیم واقعیت زندگی مان را بنا كنیم.

*

زندگی بیش تر با یاد سرما ناآرام است تا با خود سرما.

*

دانش ما كُره ای است كه هرچه گسترش می یابد، به همان نسبت درمی یابیم كه كدام چیزها را نمی دانیم.

*

آینه ای وجود ندارد كه بتواند ما را به خود ما به هیات موجودی خارجی نشان دهد، چرا كه آینه ای نیست كه بتواند ما را از درونمان بیرون بكشد. پس روانی دیگر و نظمی دیگر برای نگریستن و اندیشیدن دیگر لازم است.

*

هرگونه تغییر در برنامه ی روزمره، روح انسان را آكنده از شادابی می كند.

*

چه بر سر افسر ستاد ارتش می آمد اگر می اندیشید كه هر حركت او، برای هزار خانواده تیرگی به ارمغان می آورد و قلب سه هزار نفر را رنجور می سازد؟ این جهان چه می شد اگر ما انسان تر می بودیم؟

*

زندگی در نگاه من به مهمانخانه ای می ماند كه باید در آن استراحت كنیم تا كالسكه ی غرقاب از راه برسد.

*

مرگ،رهایی است؛ چرا كه مردن یعنی به هیچ كس دیگر نیاز نداشتن.

*

انسان درگیر عشق بی آنكه چیز خاصی از رویداد بداند می تواند پیروز باشد.

*

دور از ذهن ترین چیز در همه ی انسانها، بی اهمیت بودنشان در تمام عرصه هاست.

*

هر كس هستی خود را یكنواخت اداره كند خردمند است. چه در آن صورت هر حادثه ی كوچكی از بركت معجزه بر خوردار می شود.

*

تا می توانید رو به روی آینه جا خوش كنید. آینه ها با ما حرف می زنند و با نگاهشان سرایی برای ما می گشایند.

*

ما همه بردگان شرایط بیرونی هستیم.

*

بسیاری از مردم از اینكه نمی توانند بگویند چه می بینند و چه می اندیشند ناخوش می شوند.

*

بهترین ویژگی در زندگی روزمره، نیروی محركه ای است كه به عمل منتهی می شود، یعنی اراده ی راسخ.

*

كمك حسابدار می تواند خود را امپراتور روم بپندارد، پادشاه انگلستان نمی تواند، چرا كه او پادشاه انگلیس است و در رویا نمی تواند جز آنچه هست، پادشاه دیگری باشد. واقعیت او، از حس كردن وا می داردش.

*

تنها اثر بزرگ و كامل اثری است كه هیچ وقت شخص نمی تواند تحقق آن را تصویر كند.

*

می توان در رویای چیزی زیبا غرق شد كه انسان نه در عمل می تواند بدان برسد و نه در گفتار.

*

چیزی كه به تندی رشد نكند، در زیر وجود پیشامد گونه ی اندیشه ی ما رنج می برد.

*

شعر، بیان آرمان با احساس به زبان دیگر است كه هیچ كس به كار می بندد، چرا كه هیچ كس به مانند شعر لب به سخن نمی گشاید.

*

در نثر، لطافت لرزانی وجود دارد كه بازیگری بزرگ با آن كلمه را در ماده ی هماهنگ اندامش به راز غیر قابل درك آفریدگان مبدل می كند.

*

بزرگترین تلاش ما به اندازه ی خود به زمان نیاز دارد.

*

انسان از اندیشیدن و حس كردن چیزی درك نمی كند.

*

هنر عبارت از این است كه فرصت دهیم تا سایر انسانها آنچه را كه ما احساس می كنیم، احساس كنند، آنها را از خودشان رها سازیم و برای این رهایی خاص شخصیت خودمان را به آنها پیشنهاد كنیم.

*

نوشتن یعنی فراموش كردن؛ ادبیات خوش آیندترین شیوه ی نادیده گرفتن زندگی به شمار می رود.

*

انسانها تنها یاد می گیرند كه از اجداد درگذشته ی خود سودی ببرند.

*

همه ی چیزهایی كه در عرصه ی هنر یا زندگی انجام می دهیم، رونوشت ناقص چیزهایی است كه می خواستیم انجام دهیم.

*

بزرگترین گناه من از دانستن سرچشمه می گیرد.

*

اثری را آفریدن و پس از پایان، بد شمردن، از رنج های روان است؛ به ویژه اگر شخص بپذیرد كه این بهترین اثری بود كه می توانست بیافریند.

*

چیزی كه نوشته شده هم یك موجود زنده است، كلمه اگر دیده یا شنیده شود كامل است.

*

من هرگز درباره ی هرچه كه زندگی می دهد و می گیرد اشك نمی ریزم.

*

درایت را جایگزین قابلیت كردن، شكستن رابطه ی میان اراده و احساس و دلبستگی نداشتن نسبت به همه ی رفتارهای زندگی مادی، چیزهایی هستند كه انسان اگر بدان ها دست یازد، ارزشمندتر از خود زندگی است.
*

خشنود بودن نسبت به هر آنچه انسان دریافت می كند، شیوه ی تفكر بردگان است.

*

چیزی كه در اساتید و شناسندگان نامرئی ها توجه مرا دامن می زند این است كه می خواهند با نوشتن، اسرارشان را با ما در میان بگذارند یا تحمیل كنند، اما جملگی بد می نویسند.

*

اصلاح طلب انسانی است كه وضعیت بحرانی جهان را در سطح می شناسد و تصمیم می گیرد آن را مداوا كند، اما اساس كار را خراب تر می كند.

*

برای رسیدن به حقیقت با كمبود ارقامی مواجه هستیم كه برای این مهم كفایت می كرد و رویكرد فكری چیزی است كه همواره این ارقام را تكمیل می كند.

*

یك اثر كامل حتا اگر بد هم باشد بهتر است، چون در هر صورت یك اثر است، یا سكوت واژه ها، خموشی كل روان، تا نویسنده با آن به ناتوانی رفتار خود را ثابت كند.

*

چون هیچ زمان نمی توانیم همه ی اساس یك سؤال را بشناسیم، از این رو هیچ زمان هم نمی توانیم آن را پاسخ دهیم.

*

بین زندگی انسان و حیوانات هیچ تفاوتی وجود ندارد جز در شكل و شیوه ای كه اشتباه می كند یا خودش را باز نمی شناسد.

*

ما هرچه درباره ی چیزی كه اراده به دانستن اش را داریم بالاتر برویم، به همان نسبت از چیزی كه می دانیم نزول می كنیم.

*

همیشه خشونت به هر شكل ممكن برای من شكل نابخردانه ای از نادانی انسان ها بوده است.

*

همیشه حقیقت، حتی اگر نادرست هم باشد، آن سوی خیابان دیگر جا می گیرد.

*

انسان بلندپایه بسیار بالاتر از انسان عادی است تا انسان عادی از میمون عادی.

*

بسیار شگفت آور و قابل توجه است كه انسان به سادگی نمی تواند واژه هایی بیابد كه با آنها تفاوت میان انسان و حیوان را تعریف كند، با وجود این، یافتن شكل و شیوه ای كه بتوان انسان بلندپایه را از انسان میانه تمییز داد، آسان است.

*

همه چیز از بیرون می آید و حتی روان انسان هم شاید چیزی جز تابش خورشید نیست كه می درخشد و در زمین دربند شده؛ زمینی كه سطح آن انباشته از كثافتی است كه اندام ما است.

*

فضا، روان اشیاء است. هر چیزی بیان خاص خود را دارد و این بیان از بیرون به سراغ اش می آید.

*

انسان با وجود شرورهای جهان نمی تواند لطف بی نهایت آفریدگار دانایی جهان را بپذیرد.

*
پول، زیبا است، چون به معنای آزادی است.

*

كسانی كه عشق را هدر دادند، خود را از پیروزی ای كه دار و ندارشان به شمار می رود، آزاد می بینند.

*
اگر برای تو آسان نیست كه تنها زندگی كنی، پس برده به دنیا آمده ای.

*

آزادی، فرصتی برای گوشه گیری است؛ تو اگر بتوانی خودت را از انسانها جدا كنی، آزادی.

*

ما دارنده ی آن چیزی هستیم كه از آن كناره می گیریم، چرا كه آن را در رویا دست نخورده پاس می داریم.

*

هیچ كس نمی تواند شاه جهان باشد، این یك رویا است و هر یك از ما كه به درستی خود را بشناسد، می خواهد شاه جهان باشد.

*

كاهلی بیش از هر چیزی آرامش بخش است.

*

انسان به هر میزان از مقام برتری برخوردار باشد، باید به همان نسبت از بسیاری از چیزها چشم پوشی كند.

*

با مرگ طبیعت، خود ما هم پایان خودمان را رقم می زنیم.

*

از دو چرخ یك محور همیشه یكی جلوتر حركت می كند، حتی اگر به بخش های شكننده ای از میلی مترها مربوط باشد.

*

گاهی وقت ها به نظرم می رسد همه چیز نادرست است و زمان فقط فضایی است برای اشتباه گرفتن آرامش؛ چیزی كه برای زمان ناشناخته است.

*

مرگ، شباهتی به خواب ندارد، چرا كه انسان در خواب زنده است و می خوابد.

*

وقتی مرگ شباهتی به خواب ندارد، چرا باید مرگ، خواب باشد؟

*

هر كس غرور خود را دارد و غرور هر كس او را به فراموشی می سپرد، چرا كه كس دیگری با همان روان وجود دارد.

*

همه ی ما رمان نویس هستیم، وقتی می بینیم تعریف می كنیم، چون دیدن مثل همه ی چیزهای دیگر پیچیده است.

*

هیچ چیز حقیقی در زندگی وجود ندارد تا از این رو حقیقی باشد كه آن را انسان خوب ستوده است.

*

چیزی را بیان كردن، یعنی نیرویش را پاس داشتن و وحشت اش را زدودن.

*

متصرف بودن یعنی از دست دادن، احساس كردن بدون متصرف بودن، یعنی پاس داشتن؛ این بدان معناست كه از چیزی هستی اش را بیرون بكشی.

*

تحت عنوان هنر، همه ی چیزهایی كه باعث سرورمان می شود، بی آنكه در ارتباط با ما باشد، درك می كنیم.

*

لذتی كه هنر بر ما ارزانی می دارد، نیازمندیم و چون به گونه ای هنر ما نیست، نه وجهی می پردازیم و نه تاسف می خوریم.

*

رنج های مشترك در پیوند با ما هستند و حقیر اند، چون رنج ها حقیر اند.

*

كودكان موجودات ادبی هستند، چون همان گونه كه احساس می كنند، سخن می گویند و نباید مثل كسی احساس كنند كه مثل كس دیگری احساس می كند.

*

تعریف كردن یعنی اقرار ، چیزی كه دیگران دوست دارند بشنوند چیزی نیست كه دیگران بگویند و آنها تعریف كنند.

*

هر روز، روزی است كه هست و هرگز در جهان روزهای هم شكلی وجود نداشته است.

*

ما با غریزه ی جنسی عشق نمی ورزیم، بلكه تحت شرایط احساسی دیگر عشق می ورزیم و در حقیقت این شرایط، همان احساس دیگر است.

*

و همه ی ما، انسانها، خانه ها، سنگها، پوستر ها و آسمان مجموعه بزرگی از دوستانیم كه در جستجوی جدل با كلمات در حركت جمعی بزرگ سرنوشت ایم.

*

تمام گذشته ام چیزی است كه نمی خواهم بوده باشم.

*

دوست ندارم كسی چیزی به من هدیه كند، چرا كه طرف مقابل با اهدای آن می خواهد مرا موظف كند تا مانند او چیزی هدیه كنم؛ حال به خود اهدا كننده یا سایرین.

*

ما هرگز به كسی عشق نمی ورزیم. تنها به پنداری كه از كسی داریم عشق می ورزیم. ما به سرانجام شخصی خود ،نظر شخصی خود عشق می ورزیم.

*

زن سرچشمه ی خوبی برای رویاهاست. هرگز او را لمس مكن!

*

خالص بودن، نجیب یا قوی بودن نیست، بلكه خود بودن است. كسی كه عشق ارزانی می دارد، عشق را می بازد.

*

تنها اندیشه می تواند بدون آسیب به شناخت واقعیت نایل آید.

*

نه عشق، اما اصول تشكیل دهنده ی عشق ارزش زحمت را دارد.

*

هر انسان امروزی كه تندیس اخلاقی و چارچوب فكری اش عقب مانده یا بدوی نباشد، عاشق می شود.

*

آشنایی سطحی برای هنرمند بسیار كم است، او را می آزارد و از تاثیرش می كاهد.

*

كسی كه مرزهای روان خود را می شناسد می تواند بگوید من، منم؟

*

هر كس كه در جمع مردم عادی نباشد، فرمانروا است.
*

چون چیزی از هم نمی دانیم، یكدیگر را درك می كنیم.

*

انسان اگر خویشتن خویش را می شناخت بر خود عشق نمی ورزید.

*

هر زمین گسترده ای شرایط قصر شدن را داراست.

*

رفتار، درایت راستین است. من همانی خواهم بود كه می خواهم باشم.

*

هرگز تردیدی به خود راه ندادم كه همه بر من خیانت می كنند و باز هر بار هم كه خیانت می كردند غرق در شگفت می شدم.

*

تنهایی رفتار مرا رقم می زند نه انسانها.

*

وقتی می نویسم دردم را فراموش می كنم، مانند كسی كه پیش از بهبود بیماری بتواند بهتر نفس بكشد.

*

این كار ما نیست كه آشكار بدانیم چه كسی هستیم؛ آن چه ما فكر و احساس می كنیم همواره برگردانی است از اینكه، آنچه می خواهیم، هرگز نخواسته ایم و به احتمال زیاد هرگز كسی نخواسته است.

*

رویای من از قدرت اراده ام آغاز شد.

*

همیشه پس از آن كه روز از راه برسد، مثل همیشه دیر خواهد شد.

*

هر چیز وقتی پدید می آید، به خوبی می توانیم پدید آمده را به سان میرنده احساس كنیم.

*

زندگی برای ما همان چیزی است كه از زندگی جدی برداشت می كنیم.

*

این انسانها كه همواره مرا در بر می گیرند، ارواحی هستند كه مرا نمی شناسند و روز به روز با همنشینی و شیوه ی سخنوری خود وانمود می كنند كه مرا می شناسند.

*

من در شناخت خویشتن خویش دریانوردم.

*

اگر مردم بستایند، بهتر از آن چه احساس می كنند، تاثیر می گذارد، چرا كه در ستایش، خویشتن را فراموش می كنند.

*

آرامش تنها از آرامش نشات می گیرد.

*

تنها در عشق و درگیری ها است كه حقیقت ما روشن می شود.

*

زندگی روستایی حتی آنها را كه توجهی بدان نمی كنند به خود جلب می كند.

*

تنهای تنها بودن چه خوب است؛ انسان می تواند با خود بلند بلند سخن بگوید و قدم بزند، بی آنكه نگاه ها مزاحم اش شوند، می تواند درون رویایی ناخواسته به پشتی تكیه دهد!

*

خوك هایی وجود دارند كه از كثافت خود متنفرند، اما نمی توانند آن را از خود دور كنند.

*

ما با رفتارمان، یعنی خواسته هایمان زندگی می كنیم.

*

هرگز برای نقص اندیشه همدردی وجود ندارد.

*
همه ی چیزهایی كه از دید ما ناپدید می شوند، در درون ما هم ناپدید می شوند.

*

هر چیزی كه روزی از آنِ ما بوده، حتی اگر به شكرانه ی همزیستی تصادفی یا دلبستگی های مشترك بوده باشد، به خود ما تبدیل می شود، برای این كه از آنِ ما بوده است.

*

آنچه كسی احساس می كند، هرگز نمی توان به درستی بازگو كرد.

*

درك فوق العاده ضرورتی است تا در مواجهه با روزهای تیره بتوان ترس را حس كرد.

*

رویایی كه غیر ممكن ها را به ما وعده می دهد، به همین سبب نیز از ما كناره می گیرد، اما رویاهایی كه ممكن ها را به ما وعده می دهد، وارد زندگی می شود و تنها در این زندگی راه خود را می یابد.

*

هر روان شایسته ی خویشتن خویش میل دارد زندگی را در بی نهایت به پایان برساند.

*

من به استادهایی كه حتی نمی توانند ناظم مدرسه شوند بدبین هستم.

*

مرده می تواند بدریخت باشد، اما نیرومندتر است، چرا كه مرگ، او را آزاد كرده است.

(جملات حکیمانه)

همچنین ببینید

عکس نوشته محبت

جمله های تامل برانگیز

( جملات زیبا ) جمله های تامل برانگیز زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره …