شاهچراغ سلام الله علیه

اشعار و دلنوشته ها در وصف شاهچراغ (ع)

( اشعار مذهبی )

اشعار و دلنوشته ها در وصف شاهچراغ (ع)

زائرین در این مقام انوار یزدان دیده اند          عارفان این آستان را کعبه جانان دیده اند

چشمه تابان و خورشید جهان افروز را          خاک بوس این بکیوان رفته ایوان دیده اند

خستگان تشنه لب را در بیابان سلوک            میهمان این مبارک آب حیوان دیده اند

آستان زاده موسی بن جعفر را مدام               خود مطاف سالکان راه ایمان دیده اند

وین مشید بارگاه سیدالسادات را            در شرف همتای ساق عرش یزدان دیده اند

دیده اند اینجا هزاران مرد و زن را درطواف     زو ملائک بر سر ایشان دو چندان دیده اند

طالبان این منور خاک را از هر دیار           با دل سوزان و چشم گوهر افشان دیده اند

وز سر صدقو صفا در کاخ این کهف الوری          چهره جانان عیان در پرده جان دیده اند

خاک پاک این میهن درگاه را کحل البصر            بهر روشن دیدگان اهل ایقان دیده اند

وز سر شوق جبین سائی به خاک این رواق         دیدگان زائران را ابر نسیان دیده اند

زیر پای آستان بوسان این فرخنده کاخ             پر جبرئیل امین را فرش ایوان دیده اند

 وز سر اخلاص و یمن این گرامی آستان          طبع نورانی قرین طبع حسان دیده اند

( شعر از دکتر نورانی وصال شیرازی )

*

*

*

این بارگاه شاهچراغ است کش مدام             بر بوستان خلد بود فخر از صفا

این بارگاه زاده موسی ابن جعفراست        کو راست پنج واسطه تاشاه اوصیا

*

*

*

شاهچراغ خاک تو از مشک برتر است

چون مرهمی به جان و دل ریش مضطر است

کویت صفای جان و دل ناامید خلق

در آن سکینه ایست که از حی داور است

شیراز کوی رحمت و انوار اولیاست

شاه چراغ بر سر آن زیب و زیور است

این خاک تربتی است شفابخش زائران

بهر ز سیم و هم زر و هم در و گوهر است

یا احمد بن موسی جعفر ضریح تو

معمور باد و خرم چو اینجا مطهر است

بیمار جان اگر طلبد او شفای خود

از غم رها چ کوی تو بس روح پرور است

بیمار گر شفا طلبد از صمیم قلب

غالب بدرد گرد و بر غم مظفر است

بیمارها شفا طلبند از حریم تو

چون پاره ای ز تربت و خاک پیمبر است

بیمار ناعلاج شفا داده ای بسی

حقا مسلم آن که شفایت میسر است

من نیز خود شفا از درت دیده ام بسی

هرکس شفا نیافت بدان دیرباور است

بوسند خیل خلق ضریحت بصد امید

این تربیت به تربت جدت برابر است

بیش از هزار بنده چو آزاد کرده اید

بوی بهشت مرقدت از عطر و عنبر است

قرآن هزار جلد چو مکتوب کرده اید

وز کوی تو طلایه به خورشید انور است

زین خاک پرتوی ز حقیقت چو منجلی است

با چشم دل نگر چو ملائک مصور است

هردم فرشته صحن و سرای تو زائرند

آب حیات هر ملک بر جام و ساغر است

نوشند زائران همه ز آب بقای تو

سرچشمه گلاب تو از حوض کوثر است

این درجه و مقام ز حق گشته پایدار

هر گوشه ای فرشته در این کوی و مظهر است

از تربیت تلؤلو نوری ظهور کرد

آفاق از ضریح مطهر معطر است

گیرد وجود شمع وجود از سرای نور

نور ستاره ها همه ز آن ماه منظر است

آرامگاه شاهد حق دستغیب و آل

نزد ضریح زاده موسی ابن جعفر است

ذریه خلیلی و از نسل حیدری

نبود عجب که خاک درت عشق پرور است

قبر مقدسین شهر بود در کنار نور

شاهچراغ گلبن هر پاک پرور است

اینجا که خفته اند گلان در کنار هم

این بوی خوش ز گلبن و گل های پرپر است

زیبا گلان پاک که خلوت گزیده اند

هر گل طراوتش ز همین پاک کوهر است

مردان متقی که برفتند راه عشق

ز آنها که یاد و خاطر خوش ماند برتر است

گل های باغ عشق چو شد دسته گلی

خوش دسته های گل که در این کاسه زر است

مستند زائران درت از می الست

هرکس به عشق واله و مجنون دیگر است

خورشید تابناک ز این در فروغ یافت

این هم دگر طلایه ز محراب و منبر است

هر وقت آمدم که ببوسم ضریح تو

دیدم هزار دیده ترا حلقه بر در است

گفتم به عاشقی که چه اسرار عشق توست

با سر اشاره کرد که آن پیش سرور است

عشق علی و آل محمد مرا بس است

هریک چو هادی است چو خورشید انور است

از کودکی شدم چو عاشق دین و شریعتش

زایل بسال و مه نشد هردم فزونتر است

عمری عزیزی بر سر دولت سرای توست

پیوسته زیر خوار این درو از ذره کمتر است

*

*

*

دلتنگ توام، شاهچراغ ای همه خوبی
آن گونه که دریا شده دلتنگ سبویی
دستم نرسیده ست به دستان ضریحت
در درگهت ای عشق بیایم به چه رویی
دلتنگ تر از پیشم و از کرده پشیمان
پر می دهم از سینه کبوتر به کبوتر
من آمده ام بار دگر نیز ببخشید
چشمان غریبانه ی من پیش شما تر
من آمده ام خسته ام از این همه غربت
ای کاش که امضا بکنی نامه ی مشهد
ای کاش که آزاد کنی این دل غمگین
تا باز هم آدم بشود این پسر بد
جاری شده از گونه ی من اشک کماکان
هرگز نرود لحظه ی دیدار تو از یاد
پر می دهم از شوق که این راه جنون است
از پنجره ی چشم تو تا پنجره فولاد
*
*
*

کوه طور اول ز فیض شیر حق پرنور بود                   زآن کلیم الله را جای تجلی طور بود

خواست موسی اندرین موقف شود ناظر بحق     در علی دید آنچه او را از ازل منظور بود

آری آری بود علی آینه دیدار حق                        زین سبب آینه دار از ثوب فاخر دور بود

اینکه دم بربست وجه الله درین آئینه یافت       بر خلاف اردم زد اینصورت بر او مستور بود

کیست وجه الله مطلق غیر ذات بو تراب                      روی یار آری عیان زآئینه بلور بود

هم مدینه علم را ارباب بود وپرده دار                   هم خزینه وحی را او خازن گنجور بود

والد سبطین و سر داور و زوج بتول                    کو نبی را هم برادربود وهم دستور بود

ار شفا جویی شفا گیر ازتراب بوتراب              تجربت کردیم وصحت بخش هر رنجور بود

زان امیر المومنین آمد کش اندر حق خلق              فضل نامحدود بودوبذل نامحصور بود

حبذاجام ولای او که هرکس زان چشید              جان بزیر تیغ میداد و دلش مسرور بود

سالها زان پیش کادم هستی از ایزد برد               وقت تسبیح ملائک ذکر او مذکور بود

بیولایش کی بکار آید عبادت را سلوک         آب را صفوت چه حاصل چون ز اول شور بود

زآنسبب خواندش نبی یعسوب دین کز فتح او      دشمنانرا خانه همچون خانه زنبور بود

کعبه را کادم عمارت کرد و ابراهیم ساخت           چون نکو بینی پی میلاد او معمور بود

( وصال شیرازی )

*

*

*

ای کاش که برگی از بهارت باشم

مانند کبوتران کنارت باشم

یک عمر تمام آرزویم این است

یا شاهچراغ کفش دارت باشم

*

*

*

عجب آب و هوایی داره شیراز
پسین دلگشایی داره شیراز

پسین دلگشا و صبح سعدی

عجب شاه چراغی داره شیراز

.

.

بگردم کوه به کوه پوزه به پوزه
بگیرم پیرهنی دلبر بدوزه
اگر دلبر ندوزه، کی بدوزه
به غیر از شاه چراغ،‌ شیراز بوسوزه

.

.

خاطرخواتم،‌ خاطر خواه چشاتم
نمک گیر،‌ نمکدون لباتم
می‌گن تو شاه چراغ یادم نمودی
هنوز هم کشته مهر و وفاتم

.

.

الا شاه چراغ تو شاه مایی
به پابوست می‌آیم گاهگاهی
دو تا شمع بلور نذر تو دارم
مراد من بده تا سیت می‌آرم

 

اگر یار منی،‌ خدا به یارت
بنفشه در قد و گل در کنارت
دمی که می‌روی در شهر شیراز
تو را به شاچراغ،‌ من باشه یادت

.

.

ولایت دو رو من دور از ولایت
چرا دلبر نمی‌بینم چه باید؟
برم شاه چراغ منزل بگیرم
که شاید دلبرم آید زیارت

 

*

*

*

آنان که در غدیر زمین خم گذاشتند

راهی برای حاجت مردم گذاشتند

هر جا که قابلیت دار و پاک بود

آیینه ای برای تبسم گذاشتند

مشهد نماد عشق شد و بوی گل گرفت

تا سیب را مجاور گندم گذاشتند

سنگینی امانت پروردگار را

بر شانه های کعبه هشتم گذاشتند

در چشم سبز آبی و مشتاق زائران

دریاچه ای برای تلاطم گذاشتند

جاری شد از بهشت نسیمی شبیه یاس

تا یک ضریح گمشده در قم گذاشتند

در سومین حرم که غم اهل بیت شد

شاهچراغ و شعر و ترنم گذاشتند

هر جا امامزاده ای از خاک سرکشید

روی لب السلام علیکم گذاشتند

در بارگاه کوچک فضل بن آفتاب

سهمی برای مردم جهرم گذاشتند

اذن دخول خوانده و با دل روانه ام

من ذره ام غبار همین آستانه ام 

 

*

*

*

ای شاه نور و چلچراغ،‌ اقوی اقام یا شاچراغ

یی کش دیگه جارم بزن، بکن صدام یا شاچراغ

از در بگی،‌ بو پا میام،‌ از دار بگی،‌ بو پر میام

می‌خوام به پابوست بیام،‌ بو سر میام یا شاچراغ

بسه ت منم، خسه ت منم،‌ پابند گلدست منم

زنجیر عشقت همه جو بسه به پام یا شاچراغ

شیدا ترین شیدا منم،‌ شوق زیارت در تنم

طوق وفا در گردنم،‌ کاکوی امام یا شاچراغ

تاریخ حالش نیس، دنیا به جز آشوب نیس

شیراز مام حالش بده، کاکوی کاکام یا شاچراغ

شیراز ما، چویمون داره، اهلش به تو ایمون داره

حفظش بکن نیذ بچاد،‌ نیذ بچام یا شاچراغ

شیرازی یارو دشته باش، هوی اینارو دشته باش

ببه ببم، بوی بوام،‌ اقوی اقام،‌ یا شاچراغ

 

*
*
*
این بارگاه احمد موسی بن جعفر است
 آرامگاه مظهر یزدان اکبر است
بر آستان قد شریفش نهند سر
هر عارفی که تشنه اسرار کوثر استا
سرار کوثر است در این عالم وجود
صدیقه مطهره زهرای ازهر است
کانون اوست مصدر انوال لایزال
کز لم یَزَل مُویّد و متصور و رهبر است
نسلش چو اختران درخشنده در سپهر
مُلکُ مَلَک زتابش آن خَصمِ اَبتر است
این اختران عالم تقدیس هر یکی
از آنچه دیده ایم و شنیدیم برتر استهر یک ز نسل فاطمه پیغمبر و علی
از مهر و ماه چرخ فروزنده انور است

این گوهران عالم تقدیس ذوالجلال

نورند و نورِ نور، زالله اکبر است

هر هشت چار گوهر یکتای بی بدیل
در بحر وحدت احدی خود شناور است
*

*

*

در آسمان آبی چشمت شناورم
از بارش نگاه بهارانه ات، ترم
چشم تمام ثانیه ها برضریح توست
آورده ام هدیه گل اشک پرپرم
بر صفحه ی خیال دلم می کشم به شوق
از بارگاه پاک تو طرحی برابرم
فیض دعای ندبه کنار ضریح تو
شد قسمتم، که منتظر نور کوثرم
درسایه سار امن تو مأوا گزیده ام
ای سیدالاعاظم و ای روح باورم
این واژه ها که هیات زائر گرفته اند
امید بر نگاه تو دارند، سرورم
گلهای نور چیده ام از باغ مرقدت
شاه چراغ، ای حرم سبز خاطرم
آه ای نگین حلقه ی شیراز! باز هم
لطفی نما که پا بگذارم در این حرم

( عبدالرضا مروتی اردکانی )
*

*

*

کاشکی میشد همین شبها یکسر میزد خونه ما

آقا رو میگم آقای ما سید سادات خدا

تو شهر ما شاهچراغ بزرگترین سعادته

سعادتی که هر نفر نصیب اون زیارته

زیرات شاهچراغ نصیب هر کس نمیشه

چرا که آقا منبع عظیم یک سعادته

تو شهر ما هر جا میری صحبت آقا میکنن

هر جا میری هرجامیوی احوال آقا میگیرن

از آسونه از شاهچراغ صحبت و تعریف میکنن

از حرم برادرش تمجیدو تعریف میکنن

تو حرم شاه چراغ هزارتو زائر میبینی

هزارو یک زائر پاک و صالح وصادق میبینی

هر کسی مشغول دعا یا ذکر میگه یا که ثنا

کبوترای حرمش پر میزنن توی هوا

(حاج سید علی دستغیب بهشتی )

*

*

*

شاهی ولی غریب‌ترین شاه عالمی

          شاه منی که مونس هر سال و هر دمی

شاهی ولی غریب‌ترین شاه عالمی

باران اشک اذن ورود حریم توست

در هر کویر علت باران نمی نمی

حیرت نکن از این که خرابم مقابلت

آخر همان که از ته دل دوست دارمی

بر شانه‌های تو حرم حضرت رضاست عباس وار

عباس وار حامل راز محرمی

هر چند گنبد تو طلا نیست شاه من

در چشم‌های خیس طلای مجسمی

ای معدن محبت شهر گل و غزل

هر قدر کشف می‌کنمت باز هم مبهمی

هر لحظه بی تو ماندن دنیا جهنم است

کاری کن ای بهشت نماند جهنمی

( میلاد عرفان‌پور )

( زمزار )

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …