تو عابری عادی

در خیابان پاییز نیستی!

فرشته‌ای هستی که بال‌هایش را

پشتِ مانتویی سیاه پنهان می‌کند

و مقنعه‌اش معبدِ اینکاست

که خورشید را در خود دارد!

 

مثل یک جریان موسیقی

مثل یک باران پاییزی

ناگهانی بودنت

عشق است!

 

اگر پاییز نبود

هیچ اتفاق شاعرانه ای نمی افتاد

نه موسیقی باد بود

نه سمفونی کلاغها

نه رقص برگ

و من

هیچ بهانه ای برای بوسیدن تو

در این شعر نداشتم

 

آه بانو!

بانو… بانو

وقار پاییزی ام را،

با فراوانی رویا چه کار؟

پیشانی ام را که ببوسی

چترم را می گشایم

و از گوشه ی قصیده ی عمرم

بیتی بر می دارم

تا برای تو

هزار ترانه بگویم

که تو از عشق

بیش از آن می دانی

که بودا از نیلوفر…!

 

از هر لیوانی که آب نوشیدم

طعم لبان تو و پاییزی

که تو در آن به جا ماندی به یادم بود

فراموشی پس از فراموشی

امّا

چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن

گم شدی در خانه مانده بود ؟

ما سرانجام توانستیم

پاییز را از تقویم جدا کنیم

امّا

طعم لبان تو بر همه لیوان ها و بشقاب ها

حک شده بود

 

پاییز کوچک من

دنیای سازش همه رنگ­ هاست

با یکدیگر

تا من نگاه شیفته­ ام را

در خوش­ترین زمینه به گردش برم

و از درخت­ های باغ بپرسم

خواب کدام رنگ

یا بی رنگی را می­ بینند

در طیف عارفانه­ ی پاییز؟

 

وه … چه زیبا بود

اگر پاییز بودم

وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من میخواند …

شعری آسمانی

در کنارم قلب عاشق شعله می زد

در شرار آتش دردی نهانی

نغمه ی من …

همچو آواری نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.

 

پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است

جز اینکه روز و شب بنشیند دعا کند

شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها

یک فصل را بخاطر او جا به جا کند

تقویم خواست از تو بگیرد بهار را

تقدیر خواست راه شما را جدا کند

خش خش … ، صدای پای خزان است، یک نفر

در را به روی حضرت پاییز وا کند…

 

اگر گنج‌ ناپدید منی‌،

اگر زخم‌ دریده‌ یا صلیب‌ گور منی‌،

اگر من‌ یک‌ سگم‌ُ تو تنها صاحبمی‌،

مگذار شاخه‌یی‌ که‌ از رود تو برگرفته‌ام‌

و برگ‌های‌ پاییزی‌ اندوه‌ بر آن‌ نشانده‌ام‌ را

از دست‌ بدهم‌

 

تو را دوست‌ می‌دارم‌

و با تو

دیگَرَم‌ به‌ بیداری‌ این‌ گستره‌ی‌ خاموش‌ُ آدمیانش‌ نیاز نیست!

چرا که‌ تو چهار فصل سرزمین‌ منی:

سردتر از زمستان سقّز،

گرم‌تر از تابستان‌ اهواز،

سبزتر از بهار لاهیجان،

و مطلّاتر از پاییزِ برگ‌افکن‌ چی‌چست!

( زمزار )