آنگاه که خواهم رفت،
آنگاه که به سرزمین سکوت خواهم رفت،
آنگاه که دستان تو دیگر جایی برای آرمیدن من نخواهد بود…
•
•
سبکی نفسم را
به گونه هایت بدهکارم
قلبت را به من بدهکاری
قدر تمام روزهای سکوت و بی خبری
نگاهت را
اندازۀ تمام تیله های سبزآبی دنیا
بدهکاری به چشم هایم
صدایت را…
اما دیگر نمی خواهم به این زودی ها بی حساب شویم…
می آیی تا آخر دنیا بدهکار هم باشیم؟
•
•
نازنینم !
عادت نیست از این فاصله برای تو نوشتن..
اجبار است.
اعترافش هم وحشتناک است
ولی همین تاریکی
همین سکوت محض
این درد
تو را به من نزدیکتر میکند!
•
•
کاش دیگر ننویسم
آخر می دانی؟
من از این دوباره نوشتن
دوباره نخواندن
و آن همه سکوت گره خورده ی محض می ترسم
با توام جادوی بزرگ کلمات!
پاره کن!
من باز دارم می نویسم…
•
•
هربار که فکر می کنم
تو پشت در ایستاده ای
ساعتم را می خوابانم
به هفت سینی که هر سال
سین سیب و سکوت را گاز می زند
و زغالی که هر شب
آمدنت را
بر دیوار مه گرفته ی اتاقم
بالا می کشد.
•
•
ساده می گویم
دوستت دارم
بی آن که هراس داشته باشم از نگاه های گریزانت
ساده می گویم
دوستت دارم
بی آن که دلم بلرزد از انبوه سکوتت!
ساده می گویم
دوستت دارم
تو …
دوستم نداشتی هم، نداشته باش
من …
به آن اندازه ای که تو باید دوستم می داشتی و نداشتی، دوستت دارم
ساده می گویم :
دوستت دارم …
•
•
اگر مرا دوست نمیداری
دوست نداشته باش
من هرطور شده
خودم را ازین تنگنا نجات میدهم
اما دوست داشتن را فراموش نکن
عاشق دیگری باش
این ترانه نباید به پایان برسد
سکوت آدمها را میکشد
•
•
چند یک دقیقه می ایستم
چند یک دقیقه سکوت می کنم
چند یک دقیقه شکر می کنم
که هستید.
و من
صبح ها
پا می شوم
و صورتم را با دستهای کسی می شویم
که گناه گریه هایم را به گردن نمی گیرد!
•
•
من تصویر هایی دارم
از سکوت
که در بیابانش
واژه ها لالند
و کلمه ها کوچک
بروز سکوت
در جنگل کلمه
چگونه آیا ؟
ای کاش پنجره ای باشم !
•
•
دیدارت سکوت است
آبشار پرندگانى که راه سپیده را می جویند،
لیوانى عسل
در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ می دهد