( جمله های عاشقانه )
متن های زیبا و عاشقانه
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد
رنج گل بلبل کشید و بوی گل را باد برد
*
*
*
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من!؟
الهی خون شوی ای دل
توهم گشتی رقیب من؟
خیال خود به شبگردی
به زلفت دیدم و گفتم:
رقیب من چه میخواهی تو از جان حبیب من؟
نهیبی میزدم با دل که زلفت را نلرزاند
ندانستم که زلفت هم، بلرزد با نهیب من!
خوشم من با غم عشقت
طبیب آمد جوابش کن
حبیبم
چشم بیمار تو
بس باشد طبیب من….
“شهریار”
*
*
*
بتو می اندیشم…
تو بدان!
این را تنها تو بدان!
تو بمان تنها بامن تو بمان!
من بهر حال که باشم،
بتو می اندیشم……
*
*
*
عشق آن شعله ست کوچون برفروخت
هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت
جمله معشوقست و عاشق پرده ای
زنده معشوقست و عاشق مرده ای
*
*
*
وقتی یه زن باهات بحث میکنه،
غر میزنه، قهر میکنه، دلش میگیره،
از دستت گریه میکنه، میگه…میگه…میگه و اشکش سرازیر میشه و ،
مجبورت میکنه حرفشو گوش بدی، خوشحال باش!
براش مهمی که اینجوریه!
اگه همش صدات میکنه، اگه دوسش داری، ذوق کن..
چون خیلی دوستت داره ….
سکوت یه زن خیلی معنی داره …..
یعنی:
خسته شده …
دیگه کم آورده…
دیگه تموم شده …
یعنی نا امیــــد شده …..
اگه مردی..
اگه عاشقشی…
قدر مهربونیاش رو بدون..
بزار از ابراز عشقش به تو انرژی بگیره ….
بزار واست بخنده و تو بهش بگو که عاشقِ خنده هاشی …..
بهش بگو چقدر دوسش داری …..
زن به همین راحتی آروم میگیره …..
تو فقط یه کم مــــرد باش …
*
*
*
باور کن آنقدر ها هم سخت نیست…
فهمیدن اینکہ بعضی ها می آیند کہ :
نمانند…
نباشند…
نبینند…
و تو اگر تمامی ِدنیا را هم حتی بہ پایشان بریزی
آنها تمامی ِبهانہ های دنیا را جمع می کنند
تا از بین آنها
بهانہ ای پیدا کنند که: بروند…
دور شوند….
کہ”نمانند اصلا”
پس بہ دلت بسپار، وقتی از خستگی هایِ روزگار
پناه بردی بہ “هر کسی” لااقل خوب فکر کن ببین از سر علاقه امده
یا از سر ِ … !!! تا دنیایت پر نشود
از دوست داشتن هایِ پر بغض
کہ دمار از روزگارت درآورد !!! نبودنش را تحمل کن… رفتنش را طاقت بیاور… اما نگذار آنقدر خوار و ذلیل شوی، که:
محبت و عشق را گدایی کنی… “عشق” حرمت دارد,,,,,,,
در دلت نگهش دار…
*
*
*
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست
وتمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست
ای زلال تر از باران…..
وپاکتر از آیینه ؛به وجود پر مهر تو می بالم……
وتو را آن گونه که میخواهی دوست دارم..
ای مهربان پرنده خیالم
با یاد تو؛به اوج آسمانها پر خواهد گشود…
وزیباییت را به رخ فرشتگان خواهد گشود
تبسمی از تو کافیست که از هیچ به همه چیز برسم…
*
*
*
بچـــﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺑﺲ ﻣﻐـــﺮﻭﺭ ﺑﻮﺩﻡ
ﻫﺮﻭﻗــﺖ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺟـﺎﯾﯽ
ﻭ ﻣــــﻨﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻤﯿﺒﺮﺩ ﻣﺚ ﺑﻘــــﯿﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ
ﭘﺸﺘﺶ ﮔــﺮﯾﻪ ﻭ ﺍﻟﺘــﻤﺎﺱ ﻧﻤﯿﮑـﺮﺩﻡ
ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻣﺤﻀــﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻓﺖ
ﻣﯿـــﺘﺮﮐﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺰﺭﮔـــــﺘﺮ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ
ﺭﻓﺘﻨﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﭼﯿـﺰﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻡ
ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑــﺮﺍ ﺩﺍﺷﺘﻨﺸﻮﻥ اﻟﺘﻤﺎﺱ ﻧـــﮑﺮﺩﻡ
ﻭﻟــــﯽ ﺷﺒﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ “ﺑﻐــﺾ” ﮐﺮﺩﻣﻮ
ﻭ “ﺣﺴﺮﺕ” ﺧــﻮﺭﺩﻡ امـاﻫـﻨﻮﺯﻡ ﻫﻤــﻮنم
ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷـﺘﻦ ﻭ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ
ﭼﯿﺰﯼ ﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ.
ﻓﻘط ﺑــــﯽ ﺻﺪﺍﻣﯿﺸﮑﻨﻢ