محبت

حرف های محبت آمیز و زیبا

(جملات عاشقانه)

حرف های محبت آمیز و زیبا

بالای سرم اسم تو را نقش نمودم
یعنی که سر من به فدای قدم تو

دریاستْ تنَ‌ت

موّاج و توفانی

بگذار غریقِ تو باشم

چرا هر کس که یک آغوش پر احساس می خواهد
همیشه دست گرمش را دو دست سرد می گیرد ؟

خودت را بی‌خودی شیرین نکن!

این‌همه سنگ که پیشِ پایم انداخته‌ای

فرهاد می‌خواهد

نه شاعری که منَ‌م

وقتی تو نباشی ، چه امیدی به بقایم ؟
این خانه بی نام و نشان سهم کلنگ است

پاییز آمده

بیا کمی قدم بزنیم

بیرون از این قاب عکس!

 

رفته‌ای وُ من

هرچه می‌کِشم

تمام نمی‌شود این درد.

استخوان لای زخم گذاشته‌ای مگر؟!

چشم‌هات به تنهایی

شهرزادِ قصه‌های هزار و یک‌شب است

برایم لالایی نخوان دیگر!

گله ای نیست ، من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خواب ببینم کافی ست

دیر آمدی!

ببین چه عشق‌بازی باشکووهی‌ست

بین من و سکووت وُ

موریانه‌های گوورستان!

بگذار ببووسم‌َت

نگران نباش

کسی ما را نمی‌بیند

این شعرها همه سانسور می‌شوند!

از هر طرفی رفت دلم ، راه به غم بود
یک کوچه بن بست در این شهر ندیدم

تنهایی

زمستانِ « سیبِری » است انگار

استخوان می‌ترکاند لاکردار!

تنها رازِ منی

تو را

به خدا هم فاش نمی‌کنم!

دلتنگم و دیدار تو درمان من است ، بی رنگ رخت زمانه زندان من است . . .

بیا قدم بزنیم

من با تو

تو

با هرکه دلَ‌ت خواست!

فقط

بیا قدم بزنیم

(زمزار)

همچنین ببینید

شعر عاشقانه

(شعر) چه گُلی که بر نگینش همه نقش بی وفایی

( شعر عاشقانه ) تو بسوز شهریارا … سروده ای از استاد شهریار رهی از …