( دلنوشته ها )
بوی باران …
بگشــای بنــد مشـــکل از کـار مستمندان
با دست اگــر نباشد، شاید بود به دنــدان
شادی اگر به دل ها، چون جامه پاره گردد
بـردوز و برهم آور چون قـرص ماه تابان
گــر سکــه ی نکویــی، دادی به دردمندی
از دل بــرون کـن آن را، بنـداز در بیابـان
ایــزد به مهر و رحمت، برروی تـو گشـاید
دروازه های رحمت از بهر لطف و جبران
دل دار و دلبــری کـن در بـرزن غـم آلود
تا در تو شرح گــردد معنای خوب انسان
مـا مبتــلای عشقیــم، جان بسته بر دل هم
تا دلستــان که باشد، باشد خدای رحمان
انـدیشـه ی یتیمــان، شــد همنشیـن جانم
یـارب درآر مــا را در خیــل غـم گساران
الیــــار! اگــر نبــاری بر مــزرع ضعیـفان
چـون ابر بی بهــاری، خـــالی زبوی باران
الیار (جبار محمدی)
برچسب هاابیات الیار (جبار محمدی) اشعار الیار (جبار محمدی) اشعار زیبا اشعار و سروده های دلنشین الیار الیار (جبار محمدی) بگشــای بنــد مشـــکل از کـار مستمندان بوی باران بیت زیبا جبار محمدی دفتر اشعار الیار (جبار محمدی) دلنوشته دلنوشته های الیار (جبار محمدی) دلنوشته های سایت زمزار سایت دلنوشته سایت شعر سایت غزل سروده سروده های الیار (جبار محمدی) سروده های عارفانه شاعرانه ها شعر شعر زیبا شعر زیبا و دلنشین شعر زیبا و عارفانه شعر و سروده زیبا غزال غزل غزل غزل زیبا و دلنشین غزل عاشقانه غزلیات الیار (جبار محمدی)