(اشعار دلشین)
آفتاب دل …
تنــگنــای دل تـاریــک مـرا خـورشیــدی
انــدرون، جــام دل جـان مرا جمشیـدی
با تـو تـاریک نشـد نقطـه ای اندر خم دهر
بــه جهــان از دل ذرات جهـان تابیـدی
هستـی از بطن عدم «کن فیکون» تو گرفت
بذر حکمت تو دل کون و مکان پاشیدی
کـس نیـارست گشـاید گـره از کـار جهان
تـو به تـدبیر بر آن دست توان یازیدی
گـل گـلچیـن خـلایـق شدن و حسن کمال
از میـان همه خوبان، تو به من بخشیدی
بهر من غنچه گشودی همه گل را به جهان
زنـدگـی دادی و عشق و شرف و امّیدی
شکرت ای خالق رحمان و حکیم و پرمهر
بهر من این همه خوبی تو تدارک دیدی
گـوش جـانم زالست از تو بـه فرمان بـوده
کاین وفاداری ام آن روز زمن پرسیدی
این دل از غیر تو کند و قدمی سوی تو برد
پیش پایش تو مدام از کرمت گل چیدی
هان! تو الیــار! مگردان سرجان از حرمش
در حـریم کـرم او تــو سـر جـاویـدی
الیار (جبار محمدی)
برچسب هاآفتاب دل ابیات الیار (جبار محمدی) اشعار الیار (جبار محمدی) اشعار زیبا اشعار و سروده های دلنشین الیار الیار (جبار محمدی) بیت زیبا جبار محمدی دفتر اشعار الیار (جبار محمدی) دلنوشته دلنوشته های الیار (جبار محمدی) دلنوشته های سایت زمزار سایت دلنوشته سایت شعر سایت غزل سروده سروده های الیار (جبار محمدی) سروده های عارفانه شاعرانه ها شعر شعر زیبا شعر زیبا و دلنشین شعر زیبا و عارفانه شعر و سروده زیبا غزال غزل غزل غزل زیبا و دلنشین غزل عاشقانه غزلیات الیار (جبار محمدی)