ماه رمضان

اشعار و دلنوشته های ماه رمضان

( اشعار مناسبت های مذهبی)

 اشعار و دلنوشته های ماه رمضان

خبر آمد که بهار دل ما آمده است
مژده ی  کم شدن فاصله ها آمده است

باز از عرش خداوند ندا آمده است
بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است

من که پابند هوس ها و گناهم چه کنم؟
نفسِ سوخته ای در تهِ چاهم چه کنم؟

خبر آمد که کریم آمد و در واشده است
سفره پرداز قدیم آمد و در وا شده است

اسم رحمان و رحیم آمد و در وا شده است
درد عصیان مرا خویش مداوا شده است

آی مردم به خدا ربِّ رحیمی داریم
سجده آرید، خداوند کریمی داریم

ای که بخشنده ی هر جرم و گناهی، العفو
به پشیمان شدگان نیز پناهی، العفو

من پشیمان شده ام؛ نیم نگاهی، العفو
یا الهیّ و الهیّ و الهی العفو

سائلی را به سر سفره ی خود راه بده
من گدای توأم ای حضرت الله- بده!-

یارب این سوخته دل را که محک لازم نیست
بچه ای را که کتک خورده، فلک لازم نیست

گرد خوان تو فقیرم من و شک لازم نیست
تا سر سفره حسین است نمک لازم نیست

به لبم خورد کمی آب، مرا بخشیدند
ای فدای لب ارباب، مرا بخشیدند
( امیر عظیمی )

*

*

*

*

روزه‌داران مؤمنین آماده! من ماه خدایم

ماه روزه، ماه قرآن، ماه تسبیح و دعایم

ماه حق، ماه نبی، ماه علی مرتضایم

ماه خیل انبیاء و اتقیا و اوصیایم

تا رساند بر همه عالم پیامم را محمد

خوانده از آغاز شهر الله نامم را محمد

من گرامی ماه عفو و رحمت پروردگارم

روزه‌داران الهی را همه باغ و بهارم

باشد از شعبان امیرالمؤمنین چشم انتظارم

در دل شب انس‌ها با حضرت صدیقه دارم

تا سحر گه بی قرار چشم گریان حسینم

هر شب و هر روز محو صوت قرآن حسینم

دامن سجاده گردد بزم اُنس یار با من

چشم مشتاقان بوَد تا صبحدم بیدار با من

نور بخشد شمع جمع محفل دادار با من

انس می‌گیرند مردان خدا بسیار با من

از نسیم آید سرود نغمه روح الامینم

همدم اشک و مناجات امیرالمؤمنینم

لحظه‌ها تسبیح و، خوابِ روزه‌دارانم عبادت

روزهایم روزهای صدق و اخلاص و ارادت

یوسف زهرا حسن در نیمه‌ام یابد ولادت

وز قدوم مادر زهرا مرا باشد سعادت

روزه‌داران را دهـم از سـاغر قـرآن حلاوت

ای خوشا آنکس که در من می‌کند قرآن تلاوت

ای خوشا آنکس که قدر لیلةالقدرم بداند

ای خوشا آنکس که اشک و معرفت در من فشاند

ای خوشا آنکس که شب‌ها تا سحر بیدار ماند

در دل شب افتتاح و جوشن و ابوحمزه خواند

من همان ظرف عنایات خداوند کریمم

روح می‌بخشد دعای یا علیُّ یا عظیمم

وای بر آنکس که در من حق نیامرزد گناهش

یا نگردد شسته از اشک شبی روی سیاهش

آنچنان باشد که حق محروم سازد از نگاهش

در مه رحمت بوَد آغوش شیطان، جایگاهش

توشه‌ای با خود نیارد تا خدا از او پذیرد

می‌سزد از غصه در عید صیام من بمیرد

خوش به حال آنکه در من دامن دلبر بگیرد

در عروج خویشتن از زهد و تقوا پر بگیرد

در دل شب‌های قدرم نیز قرآن سر بگیرد

روی در محراب کوفه، دامن حیدر بگیرد

ای خوش آنکو پرکند از اشک چشم نازنین را

تـا بشویـد فرق خـونین امیـرالمـؤمنین را

ای خوش آنکو در معاصی، احترام از من بگیرد

با دهان روزه‌اش هر روز، کام از من بگیرد

دامن وصل خدا را در صیام از من بگیرد

در عبادت رفعت و شأن و مقام از من بگیرد

من همانا سفره مهمانی ذات خدایم

با تمام انبیاء از صبح خلقت آشنایم

«میثم» از هر لحظه من فیض‌ها گردد نصیبت

روزه، دارو، ذکر، درمان، ذات حق گردد طبیبت

هست دامان تو هر شب دامن وصل حبیبت

هر نفس باشد دعای یـا حبیب یـا مجیبت

*

*

*

*

دوباره ماه خدا و بهار قرآن شد

دوباره ماه صفا دادن تن و جان شد

دوباره شوق سحر، هر غروب هم افطار

دوباره موسم شادی اهل ایمان شد

دوباره وقت سفر شد به شهر خوبی‌ها

دوباره ماه نزول کتاب قرآن شد

دوباره بستن چشم و دهان زهر خوردن

دوباره بنده حق بر خدای مهمان شد

دوباره خواندن یک آیه با ثواب تمام

دوباره فصل مناجات و رتل قرآن شد

 دوباره لیله ی قدر ومجیر وجوشن ها

دوباره ماه دعا ومهار شیطان شد

دوباره آمده ماهی که یک شب قدرش

برابری به هزار ماه عمر انسان شد

دوباره آمده ماهی که در میانه ی آن

ز شمس روی حسن (ع) خانه نورباران شد

دوباره آمده ماهی که روی ماه علی (ع)

خضاب خون سر و عمر او به پایان شد

بدار مغتنم این فرصت گرانمایه

که بسته دوزخ و جنت گشوده در آن شد

 شاعر : اسماعیل تقوایی

*
*
*
*

هنگامه وصل رمضان آمده است

مومن به تنش دوباره جان آمده است

یکماه گشوده سفره ای جان افزا

حق را بنگر که میزبان آمده است

این ماه گناه خلق می سوزاند

بر عمر گناهها خزان آمده است

بگشوده تمام،آسمان درهایش

ای بنده عروج کن،زمان آمده است

آوای مناجات ودعا گوش آید

الطاف خدایمان عیان آمده است

ماه رمضان ماه خداوند ودر آن

شیطان رجیم ناتوان آمده است

بر بند دهان ودل زدنیا برگیر

زیرا که زمان امتحان آمده است

باز است در بهشت بر روی همه

دوزخ بنگر که در زیان آمده است

این ماه بود بهار قرآن خدا

چون در رمضان زآسمان آمده است

شادند همه به نیمه ماه خدا

زیرا که حسن(ع)به این جهان آمده است

در بیست ویک، علی(ع)به خون غلطیده

هر شیعه به قلب خون فشان آمده است

افطار بده که در جواب عملت

اعطای ثواب بیکران آمده است

اسباب مهیا ست که بخشیده شویم

ای بنده تلاش کن امان آمده است

( شاعر : اسماعیل تقوایی )

*

*

*

*

رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا
مستعد سفر شهر خدا کرد مرا

از گلستان کرم طرفه نسیمى بوزید
که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا

نازم آن دوست که با لطف سلیمانى خویش
پله از سلسله دیو دعا کرد مرا

فیض روح‌القدسم کرد رها از ظلمات
همرهى تا به لب آب بقا کرد مرا

من نبودم بجز از جاهل گم کرده رهى
لایق مکتب فخر النجبا کرد مرا

در شگفتم ز کرامات و خطاپوشى او
من خطا کردم و او مهر و وفا کرد مرا

دست از دامن این پیک مبارک نکشم
که به مهمانى آن دوست ندا کرد مرا

زین دعاهاست که با این همه بى‌برگى و ضعف
در گلستان ادب نغمه سرا کرد مرا

هر سر مویم اگر شکر کند تا به ابد
کم بود زین همه فیضى که عطا کرد مرا

*

*

*

*

بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد

مقام اصلى ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد

بهاى باده چون لعل چیست جوهر عقل
بیا که سود کسى برد کاین تجارت کرد

نماز در خم آن ابروان محرابى
کسى کند که به خون جگر طهارت کرد

فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز
نظر به دردکشان از سر حقارت کرد

به روى یار نظر کن ز دیده منت دار
که کار دیده نظر از سر بصارت کرد

حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد

*

*

*

*

رمضان شهر عشق و عرفان است . . . رمضان بحر فیض و احسان است
رمــضــــان، مــاه عــتــرت و قــرآن . . . گــــاه تــــجدید عهد و پیمان است

رمــضــان امــتــــداد جــــاده نــــور . . . در گذرگاه هــر مــــسلمــان است
رمــضــان چــلچــراغ نـــور افـشان . . . در شبــستان قلــب انـسان است

مـــاه تــحکــیــم آشنـــایــــى هـــا . . . مــاه تعــطیل قــهر و حرمان است
مـــاه شـــب زنــده دارى عـشــاق . . . مــاه بــیــدار بــاش وجــدان است

مـــاه اشــک و خـروش و ناله و آه . . . راه برگــشت هــر پــشیمان است
مــــاه آســـایــش قــلــوب بــشــر . . . مــاه پــالایــش تـــن و جــان است

مــــاه تــسلیــم در بــــر خـــالـــق . . . مــاه تــمریــن کــار نــیـکــان است
رمضــان چــشمــه عـطــاى خـــدا . . . ماه عفو و گذشت و غفــران است

رمــضــان رهــنـــمــا و راه گــشــا . . . بهــر گــم گـشتگان حـیــران است
رمــضــان شــاخسارى از طــوبـى . . . غرفه اى از بــهشـت رضوان است

رمــضــان بــارگــــاه (بــســم ا…) . . . جلــوگاه (رحیـم) و (رحمان) است
مــاه تـــحصیــل دانــش و تــقــوى . . . گــاه تــطهـیــر و راه ایــمـان است

مــــاه اکـــرام عـــتــرت و قـــــرآن . . . مــــاه اطفــــاء نــــار نــیــران است
عیــــد مســعــود زاد روز حــســن . . . روز پــر فــیــض نــیــمــه آن است

شــب قــدرش ســلام بــر مــهدى . . . تــا بــه فـجرش که نور باران است
مـــغــرب آفــتــاب عــمــر عــلـــى . . . مشــرق مــــاهتــــاب قــرآن است

در چــنین مه که انس و جان یارب . . . بر سر سفــره تــو مــهــمـان است
نظـــرى ســوى دردمنــدان کــــن . . . اى کــه نــامـت شفا و درمان است

بــــارالــها بــــه درگــه کــــرمـــت . . . سائــل خــستــه دل فـراوان است
کشــــور مــــا بــهشت زهــرا شد . . . بس کــه پــر لاله خــاک ایران است

اى خــــــدا آرزوى ایــــــن امـــــت . . . جشــن پــیــروزى شــهیــدان است
واى بــر حـال آن کسى که حسان . . . خــصــم قــرآن و یـار شیطان است

*

*

*

*

مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست
چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست

همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو
ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست

مرا به سوی خودش می کشد چنان نفسم
که یک دو گام دگر تا خود تباهی نیست

فقط تو مشتری دست خالی ام هستی
اگرچه پیش تو دل گاه هست و گاهی نیست

اگر مرا نخری ورشکست خواهم شد
کمک که وضعیتم ، وضع رو به راهی نیست

تو دست یخ زده ام را گرفتی و انگار
به نامه ی عملم اصلاً اشتباهی نیست

دوباره بر سر سفره نشاندیم امسال
اگرچه بنده ی تو عبد دل بخواهی نیست

به روضه روزه ی خود باز می کنم زیرا
برای روزه که بی روضه جایگاهی نیست

سلام ماه خدا بر لب تو خون خدا
سلام بر لب زخم تو سید الشهدا

*

*

*

*

رمضان آمد و من آمده ام
باز هم قید خودم را زده ام

راه گم کرده ترین بنده منم
پیش چشمان تو شرمنده منم

میزبانی و منم مهمانت
لقمه ای اشک بده از خانت

رمضان آمده با طعم دعا
سفره انداخته اند در همه جا

سر این خوان همه نوع آدم هست
شاه اگر هست گدایی هم هست

عمر یک سال جلوتر رفته
از خودم حوصله ام سرفته

یازده ماه گناه آلودم
من همانم که همیشه بودم

چشم، حقّ بدنم را خورده
هر کسی خواست دلم را برده

خو گرفته است به بن بست خودم
طاقتم طاق شد از دست خودم

سالها در تن خود گم شده ام
تاجر سفره ی گندم شده ام

لحظه هایم به تجارت رفته
از کفم این همه فرصت رفته

مددی من به خودم برگردم
جان بگیرم به تنم برگردم

روسیاهم خدایا چه کنم ؟
بی پناهم خدایا چه کنم؟

من بدم شاه ولی بد نکند
پشت در آمده را رد نکند

*

*

*

*

شعر زیبا امام زمان(عج)و ماه رمضان

 نماز و روزه و افطار عشق است       سحر خوردن کنار یار عشق است

نه یکبار از کنار خیمه گاهش          گذشتن بل هزاران بار عشق است

شنیدم هاتفی در اسمان گفت       غم دل گر خورد غمخوار عشق است

بیا مهدی که بی تو روزه سخت است     ضیافتخانه با دلدار عشق است

گلستان جهان همراه خار است      گل نرگس بود بی خار عشق است

خدایا جان ما گردان فدایش         شهادت در بر سردار عشق است

نه یک تن بل هزاران تن فدایش     فداییّش به روی دار عشق است

دل و مهدی دل و دوری هجران     گل زهرا ییم دیدار عشق است

دلم وصل تو جانا ارزو داشت        ولی شد فاصله بسیار عشق است

بیا در ماه روزه یاریم کن             کنارت مهدیا افطار عشق است

*

*

*

*

عمرم به سر رسید نشد یارتان شوم
آقا نشد که لایق دیدارتان شوم

غفلت بساط کرد سر راه طفل دل
وایَم نشد که راهیِ بازارتان شوم

اصل اگر به عَرضه حسن تو می شدم
چیزی نداشتم که خریدارتان شوم

باری ز دوش حضرتتان بر نداشتم
شرمنده ام که تا به کجا بارتان شوم

ای حیدر زمانه غریبت گذاشتیم
در روز غم ولی نشد عمارتان شوم

با آنکه سر شکسته و سر خورده مانده ام
اذنم بده فدایی و سردارتان شوم

ماه خدا رسید و دلم آرزو نمود
مهمان کنار سفره افطارتان شوم

در روز انتقام شهیدان کربلا
آقا اجازه هست ز انصارتان شوم

در بین روزه و عطش و اشک و شور و شین
یک ذکر مستجاب بگویم فقط حسین

*

*

*

*

سحر بخیز تجدید وضو کن

به آب توبه خود را شستشو کن

اگر خواهی شوی پاک از پلیدی

به درگاه خدای خویش رو کن

به شکر نعمتش تا می توانی

لبت را آشنا با ذکر او کن

در رحمت به رویت کرده حق باز

به او رو آور و دفع عدو کن

گدای درگه حق شو به عالم

گدایی گر کنی با آبرو کن

هرآنچه درد دل داری به عالم

سحر با حقتعالی گفتگو کن

اگر خواهی تو فیض از محضرحق

از او توفیق طاعت آرزو کن

*

*

*

*

با سنگ هر گناه پرم را شكسته ام

آه اي خدا ، خودم كمرم را شكسته ام

نه راه پيش مانده برايم نه راه پس

پلهاي امن پشت سرم را شكسته ام

من دانه دانه اشك خودم را فروختم

نرخ طلايي گهرم را شكسته ام

ديگر مرا نشان خودم هم نمي دهند

آيينه هاي دور و برم را شكسته ام

دنيا شكست خورده تر از من نديده است

حالا به سنگ خورده ، سرم را شكسته ام

آرام كن مرا و در آغوش خود بگير

حالا كه بغض شعله ورم را شكسته ام

راهم بده به باغهاي شجرهاي طيبه

من توبه كرده ام ، تبرم را شكسته ام

حالا ببين كه به غير از گدا شدن

در پيشگاه تو هنرم را شكسته ام

*

*

*

*

سلامم بر تو ای ماه شریف و ماه بی همتا

درودم بر تو ای ماه عزیز خالق یکتا

سلامم بر تو ای ماه دعا ای ماه آمرزش

درودم بر تو ای ماه ثنا ای ماه آمرزش

سلامم بر تو ای ماه ورع ای ماه استغفار

درودم بر تو ای ماه نماز و ماه استغفار

سلامم بر تو ای ماه فضیلت ماه آزادی

درودم بر تو ای ماه عزیمت ای مه شادی

سلام بر تو ای ماه هدایت ای مه ایمان

درودم برتو ای ماه عنایت ای مه سبحان

سلامم بر تو ای ماه تلاوت ای مه فرقان

درودم بر تو ماه شهادت ای مه قرآن

سلامم بر تو ای ماه مبارک ماه وعظ و پند

درودم بر تو ای ماه سالک ای مه پیوند

سلامم بر تو ای ماه ولایت ای مه والا

درودم بر تو ای ماه سعادت ای مه رعنا

*

*

*

*

آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست

باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک

می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست

سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست

تاکه معلوم شود  طالب دیدار کجاست

بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب

تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست

مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید

سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست

ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار

تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست

حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد

در و دیوار زند داد خریدار کجاست

آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور

گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست

من ژولیده به آوای جلی می گویم

آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست

(ژولیده نیشابوری)

*

*

*

*

کم کم هلالِ ماهِ خدا می رسد ز راه
اوقاتِ نابِ اهلِ بکاء می رسد ز راه

مهمان کند خدا همگان را به سفره اش
وقتی که ماهِ جود و سخا میرسد ز راه

گُل میکند به لب همه دم ذکر یا علی
زیرا بهارِ اهلِ دعا می رسد ز راه

ماهِ مجیر و جوشن و شب های عاشقی
ماهِ جنون و ماهِ صفا میرسد زِ راه

دستت دراز کن چو گدا سمتِ سفره اش
وقتی گدا به پشتِ گدا میرسد ز راه

امضا کند خدا گذر از نار دم به دم
چون ماهِ توبه ، ماهِ عطا میرسد ز راه

وقتی که ماهِ خوبِ خدا رو کند به ما
فرصت برای ترکِ گناه میرسد ز راه

معلوم میشود که عزیزی به نزدِ حق
وقتی بلا به پشت بلا می رسد ز راه

هر لحظه اش عبادت و هر ساعتش نکو
اوقاتِ سر به سر چو طلا میرسد ز راه

پُر میشود فضای دل از عطر عاشقی
لَا تَقْنَطو بر اهلِ خطا میرسد ز راه

بس کن دگر گناه که گناه سد عاشقی است
الطافِ عاشقانه جدا میرسد ز راه

میترسم از گناه و امیدم به رحمتش
وقتی که ماهِ خوف و رجا میرسد ز راه

ماهِ غمِ علی شهِ لولاک میرسد
یعنی که ماهِ اشک و عزا می رسد ز راه

افطار گر کنی همه دم یادِ لعلِ او
الطافِ سیّدالشهدا می رسد ز راه

گر خوب بندگی کنی ای دل به هر صباح
توفیقِ طوفِ کرب و بلا میرسد ز راه

وقتی به یادِ کرب و بلا بغض میکنی
صدها ملک ز ارض و سما میرسد ز راه

دنیا شود بهشتِ برین شک نکن دمی
وقتی قدومِ شاهِ وفا می رسد ز راه

«عَجِلْ عَلی ظُهُور وَلِیّک » خدای من
پس کی ز کعبه صاحبِ ما میرسد ز راه؟

از آتشت هماره ” بداغی ” شود رها
چون شاهِ دین به روز جزا می رسد ز راه

(سیروس بداغی)

( زمزار )

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …