روز عرفه

اشعار و دلنوشته های روز عرفه

( سروده هایی زیبا برای روز عرفه )

اشعار و دلنوشته های روز عرفه

تا که از سوي حق آواي بيا مي آيد

وسط روز گدا پشت گدا مي آيد

هاتفي زد به روي شانه ام و گفت بيا

از شفاخانه حق بوي دوا مي آيد

وقتي يک کوه گنه با پر کاهي پاک است

از گنه کار نپرسيد چرا مي آيد

ناله ها از سر اين است که بي چيز شدم

کيسه زر که فرو ريخت صدا مي آيد

حج نرفتم ولي يک لک لبيک حسين

از همين جا که بگويم خدا مي آيد

رخت احرام نبسته همه محرم شده ايم

خودمانيم سپيدي چه به ما مي آيد

آنقدر جرم و خطا سرزده از ما که فقط

به تو بخشيدن اين جرم و خطا مي آيد

عرفات است ولي هرکه بگويد يا رب

پاسخش از طرف کرب و بلا مي آيد

وقت قرباني زهرا شده در کرب و بلا

خواهرش ديد که خنجر زقفا مي آيد

*

*

*

*

کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات

دست ما را برساند به دعای عرفات

موسی من تو به دنبال کدامین خضری؟

گوشه ی چشم تو ابری ست پر از آب حیات

خوش به حال شهدایی که نمردند هنوز

که دلی دارند بشکسته تر از پیرهرات

دردشان دردی ست از درد ابوالفضل علی

تشنه لب با تن پر زخم لب شط فرات

      نیست جز از جگر خونی شان این همه گل

      نیست جز از نفس زخمی شان این برکات

      یا حسین ابن علی عشق، دعای عرفه ست

      عشق آن عشق که بیرون بردم ازظلمات

      پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم

      به منا با سر رفتی پی رمی جمرات

      به منا رفتی و قنداقه ی توحید به دست

      تا بری باشی از ملعبه ی لات و منات

      تو همه اصل و اصولی تو همه فرع و فروع

      تو همه حج و جهادی تو همه صوم وصلات

      ظاهر و باطن تو نیست بجز جلوه حق

      که هم آیین صفاتی و هم آیینه ی ذات

      مرحبا آجرک الله بزرگا مردا

      نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات

      شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود

      جان ناقابل من چیست که گویم به فدات

      تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟

      از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟

      جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی

      پای این سفره که نور است و سلام و صلوات

( علیرضا قزوه )

*

*

*

*

روز عرفه آمد و دل غرق ثنا شد

روز خجل از معصیت و روز دعا شد

بار گنه و معصیت آورده گنهکار

روز کرم و رحمت بی حد خدا شد

بازآمده ام توبه کنم من ز گناهم

گویم دلم از جرم و خطا باز جدا شد

با دست تهی آمده ام توشه بگیرم

هنگام گره وا شدن از کار گدا شد

روز عرفه آمد و این مرغ دل من

پرواز کنان رو به سوی کرب و بلا شد

با ذکر حسین آمده ام توبه کنم من

نامش ببرم این دل سنگم چو طلا شد

ذکر فرج امروز دعای همگان است

عالم همه دل تنگ گل آل عبا شد

شاعر:وحید زحمت کش شهری

*

*
*

*

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَدْعُوهُ فَیُجِیبُنِی؟

ستايش خداى را كه من او را می خوانم و او اجابت می كند؟

امشب بخوانم ذات پاکِ کبریا را

یارب ببخشا این گدای بی نوا را

تو خواندی و من آمدم برداری از من

سنگینیِ بارِ معاصیُّ و خطا را

من نا امید از سفره ی احسان نیستم

وقتی که دارم خالقی مثلِ شما را

ابوابِ رحمت را به رویم می گشایی

یعنی تو بخشیدی به من حالِ دعا را

من باورم در این شبِ غفران و رحمت

با مهرِ توحیدی خود بخشی گدا را

آری یقین دارم که تو می بخشی امشب

هر گونه جرم و لغزشِ این مبتلا را

با لحنی محزون و دلی پر از اجابت

خواهم امیدِ رحمت بی انتها را

در این شبِ زیبا بخوانم عاشقانه

ذکرِ حسینی که دهد عطرِ شفا را

یارب به خون حنجرِ شاهِ شهیدان

امشب بده بر ما براتِ کربلا را!

شاعر: هستی محرابی

*

*
*

*

در دعای عرفه روح دعا میخواهم

من ز دریای کرم کرببلا میخواهم

عرفاتی نشدم کرببلایی نشدم

من ز ساقی بلی جام بلا میخواهم

در دفاع از حرم عمه‌ی سادات امشب

روح سربازی در راه خدا میخواهم

باز در شام سری بر سر نی جلوه گرست

شده تکرار غمی راس جدا میخواهم

خون سقا به رگ شیعه بجوشد هر دم

سرم ناقابلم افتاده ترا میخواهم

همه‌ی هستی من باد فدای زینب

در دفاع حرمش شور و نوا میخواهم

کاش میشد که ذبیح حرم میگشتم

بعد رمی جمره کوی منا میخواهم

شاعر : مرتضی محمودپور

*

*

*

*

لبیک که در دل عرفات است و منایم

لبیک که از خویش نمودند جدایم

لبیک که سر تا به قدم محو خدایم

لبیک که امروز ندانم به کجایم

پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم

گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم

آن وادی سوزنده که دل راهسپارش

پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش

دارند همه رنگ خدائی زعبارش

هر کس به زبانی شده همصحبت یارش

قومی به مناجات و گروهی به دعایند

از خویش سفر کرده در آغوش خدایند

      این جا عرفات است و یا روح من آن جاست

      هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست

پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست

این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست

این سوز حسین است که خود بحر نجات است

می سوزد و مشغول دعای عرفات است

دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود

ما غافل و در وادی مشعر خبری بود

در محفل حجاج صفای دگری بود

اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود

هر سوخته دل تا به سحر تاب و تبی داشت

اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت

      ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید

      آیا اثر از گمشدهۀ شیعه ندیدید؟

آیاد دل شب نالۀ مهدی نشنیدید

آیا زگلستان رخش لاله نچیدید؟

آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود

دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود

 امروز به هر خیمه بگردید و بجوئید

     گرد گنه از آینۀ دیده بشوئید

در داخل هر خیمه بگردید و بجوئید

یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید

شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید

از یار بخواهید رخ یار ببینید

امروز که حجاج به صحرای منایند

از خویش جدایند و در آغوش خدایند

لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند

در ذکر خدا با نفس روح فزایند

کردند پر از زمزمه و ناله منی را

یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را

( غلامرضا سازگار )

*

*

*

*

روز ما  و عرفه ، تشنگی دل ، ارباب
نبود جز محنت در دلم حاصل، ارباب

من و دیوانه گیم یک طرف و تو طرفی
آه ، دیوانه ام و نیستم عاقل ارباب

 من گدای تو شوم بر تو جفایی نشود
کرده ام در حرم لطف تو منزل ارباب

تو بیا، کوزه ی خود را ز طلا ساز اینبار
خاک را رد بکن از مرحله ی گِل ارباب

گاه گاهی بچشی مزه ی فلفل بد نیست
گرچه این قلب شده مزه ی فلفل ارباب
( جعفر ابوالفتحی )

*

*

*

*

عرفه آمده از یار خبر نیست چرا؟
چقدر ناله زنم  آه ، کجایی آقا

رمضان که نشد و این عرفه هم نشد و
پس قرارا من و تو کی و کجا ای جانا

منتظرهات همه منتظر ماه حسین
انتظاری که گره خوده به این عاشورا

حاجیان در عرفات اند ولی من اینجا
بین این روضه ام و در حرم کرببلا

عرفه آمده یعنی که مهیا باشید
تا که همراه شوید با غم و اشک زهرا

سینه زن ها چقدر فرصتمان محدود است
پرچم و پیرهن آماده کنید بهر عزا

دوش دیدم که کسی در عرفاتم می گفت
هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله

هرکه مجنون حسین است بگو برخیزد
هرکه دیدار خدا خواست بیاید با ما
شاعر:یاسر مسافر

*

*

*

*

امروز به کوی تو گرفتار زیاد است
مثل من شرمنده گنهکار زیاد است

اما کرم توست که بسیار زیاد است
بخشندگی ات حضرت ستار زیاد است

در کوی وفا شاه و گدا فرق ندارند
وقت کرم تو فقرا فرق ندارند

خواندی تو دگر بار به کویت همگان را
هرکس که به سرمایه ی خود دیده زیان را

یا داده ز کف فرصت ماه رمضان را
با خویش بیارد دل و جان نگران را

گفتی که گناه دل پر آه ببخشی
امروز به اندازه ی یک ماه ببخشی

بعد از رمضان رشته ی خود با تو بریدم
من هرچه کشیدم فقط از خویش کشیدم

روز عرفه آمد و شد تازه امیدم
آغوش گشودی که به سوی تو دویدم

من آمده ام باز توانم بده امروز
اصلا تو بیا راه نشانم بده امروز

آفت زده بر حاصل من بار ندارد
این بار به غیر از تو خریدار ندارد

این بنده خودش آمده پس جار ندارد
اصلا زمین خورده که آزار ندارد

بر آنکه زمین خورده جفا را نپسندند
رفتم همه جا جز تو گدا را نپسندند

حالا که من افتاده ام از نام و نشان ها
حالا که نشستم ز فراغت به فغان ها

مگذار بیفتد سخنم روی زبان ها
مگذار شود فاش ز من راز نهان ها

من آبرویم در خطر افتاده نظر کن
حالا که گدا پشت در افتاده نظر کن

هر چند ندیدم ز دعایم اثراتی
نه حال بکا دارم و نه حال صلاتی

من را برسانید به یار عرفاتی
جز عشق حسین نیست مرا راه نجاتی

شرمنده کند باز مرا از کرم خود
ما را به سلامی ببرد در حرم خود

این قدر مگو از لب و دندان دُر افشان
این قدر مده شرح ز گیسوی پریشان

خواهر شده از لحن دعای تو هراسان
برگرد مدینه مرو کوفه حسین جان

ترسم که کسی بشکند آئینه ات آقا
یا آنکه نشیند به روی سینه ات آقا

گفتم عرفه فرصت دیدار مهیاست
هر ساعت این روز خبر دار ز آقاست

خوش آنکه دلش هم نفس یوسف زهراست
اما همه ی عشق فقط روضه ی سقاست

در روضه ی او عطر گل یاس بیاید
خود گفته که در روضه ی عباس بیاید

*

*

*

*

عـرفـه آمــده و بـاز صـدایم کردی
میهمـان حـرمِ  جود و سخـایم کردی

فرصت دیگری آمـد که مـرا عفو کنی
تا ببخشی گنهـم را تو صدایم کردی

دل ما را بسوی خویش کشیدی یا رب
بـاز از پنجـۀ این نفس  رهایم کردی

تا نیارم به سوی هیچ کسی روی نیـاز
بـر در رحمت و امیـد گــدایم کردی

کرمت هیچ مرا فـرصت گفتـار نـداد
هرچه می خواستم ای دوست  عطایم کردی

حـالم ازحال دعـای عـرفه بخشیدی
بـا چنین حـال تو راهی منـایم کردی

گفتی اوّل نظرت هست به زوار حسین
عـاشق و شیفتــۀ کـرببـلایم کردی

چـون سبکبـال شـدم تا حرم  کرببلا
همـره و  همسفـر پیک  صبایم کردی

کـربـلا گفتم و فریاد ز جانم  برخاست
شکـرلله کـه چنین غرق  نوایم کردی

همره زمـزم اشکی که مرا بخشیـدی
حاجی کعبــه ایمــان و  وفایم کردی

چون «وفائی» تو مرا عشق و سعادت دادی
تا که مشغـول مناجات و دعایم کردی

*

*

*

*

 عرفه روضه ی زینب چقَدَر می چسبد
عرفه دیده ی بارانی و تر می چسبد

عرفه بال بگیرم ز دم روضه ی تو
بزنم تا حرم پاک تو پر می چسبد

عرفه گریه کنان خاک بریزم بر سر
گر بماند ز غمت در دل اثر می چسبد

خواندن خطبه و رسوا شدن اهل عرب
نام این کار گذارید هنر، می چسبد

سر ارباب جدا شد جلوی نهر فرات
روضه خوان روضه بخوان روضه ی سر می چسبد

قتلگه بودم و دیدم که کسی می گوید
سر بریدن جلوی چشم پدر می چسبد

نیزه در دست کسی گفت به صد خوشحالی
زدن نیزه به بالای جگر می چسبد

ناگهان گفت رقیه به یکی از اعراب
زدن عمه ی ما بین گذر می چسبد ؟

یک حرامی به خودش گفت که این زینب هم
گر بگیرد ز لگد درد کمر می چسبد

*

*

*

*

چه خوب شد عرفه دلبرم صدایم کرد
خدا به خاطر ارباب این عطایـــم کرد

به دامن جبل الرحمه پا به پای حبیـب
به آستان رفیع دعا رهایـــــــم کرد

چه فرصتی که به همراه کاروان حسین
مسافر سفر دشت نینوایــــــــم کرد

زسعی مروه و سعی صفا عــــبورم داد
به طواف حج حقیقی دل آشنایـم کرد

چه منتی که در این روز معرفت،اربـاب
به خوان نعمت العفو خود گدایــم کرد

منی که هیچ نبودم به شی مذکــوری
به حب فاطمه شایسته ثنایم کـــــرد

به افتخار علی ره به بام هــــــم داد
که هم نشین تمام فرشته هایــم کرد

ز گریه حوله احرام دلبرم خیس اسـت
صدای ناله ارباب مبتلایم کـــــــرد

همه به حال دعای حسین می گـریند
نوای یارب زینب پر از نوایــــم کرد

به دیده اشک مناجات کئکان زیباست
زگاهواره خود کودکی ندایم کــــــرد

علی اکبر و طعم فراز های دعـــــــا
به شیوه های دعا خواندن آشنایم کرد

به اشک چشم علمدار کاروان سوگــند
حسین بود که دلداده خدایم کـــــرد

همان حسین که با جلوه کرامت خــود
کرم نمود و صدا سوی خیمه هایم کرد

بدون اذن خودش کربلا نمی آیـــــم
ز درد با که بگویم که کربلایم کـــرد

خوشم از آنکه بگویم به دوستان شهید
حسین عاقبت از عشق خود فنایم کرد

( زمزار )

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …