علی اکبر

(شعر) لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

( شعر ولادت علی اکبر سلام الله علیه )

لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا … (سید حمیدرضا برقعی)

می ایستم امروز خدا را به تماشا

 ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم

من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را

ای عشق مینداز از امروز به فردا

آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق

یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد

لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت:

“المنته  لله  که  در  میکده  شد  وا”

ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را

 چشمان  تو  کانون  تولا  و  تبرا

 ای منطق رفتار تو چون خلق محمد

معراج برای تو مهیاست، بفرما!

این پرده ای از شور عراقی و حجازی است

پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا

لب تشنه ی لب های تو لب های شراب است

لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا

دل مانده که لب های تو انگور بهشتی است

یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما

عالم همه مبهوت تماشای حسین است

هر چند حسین است تو را محو تماشا

“چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان”

شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا

از گوشه ی شش گوشه دلم با تو سفر کرد

ناگاه  در آورد  سر از  گنبد خضرا

 مجنون علی شد همه ی شهر ولی من

مجنون علی اکبر لیلام به مولا

( زمزار )

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …