عکس نوشته رباعی رودکی

پیامک دوبیتی های زیبای رودکی

( رباعیات رودکی )

پیامک دوبیتی های زیبای رودکی

بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل

بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل

این غم که مراست، کوه قاف است، نه غم

آن دل که تو راست، سنگ خاراست، نه دل

*

*

گر بر سر نفس خود امیری، مردی

بر کور و کر ار نکته نگیری، مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی

*

*

در رهگذر باد چراغی که تو راست

ترسم که بمیرد از فراغی که تو راست

بوی جگر سوخته عالم بگرفت

گر نشنیدی، زهی دماغی که تو راست!

*

*

با آن که دلم از غم هجرت خون است

شادی به غم توام ز غم افزون است

اندیشه کنم هر شب و گویم «یا رب!

هجرانش چنین است، وصالش چون است؟»

*

*

دیدار به دل فروخت، نفروخت گران

بوسه به روان فروشد و هست ارزان

آری، که چو آن ماه بود بازرگان

دیدار به دل فروشد و بوسه به جان

*

*

جایی که گذرگاه دل محزون‌ست

آن جا دو هزار نیزه بالا خون ست

لیلی صفتان ز حال ما بی‌خبرند

مجنون داند که حال مجنون چون‌ست

*

*

دل خسته و بستهٔ مسلسل مویی‌ست

خون گشته و کشتهٔ بت هندویی‌ست

سودی ندهد نصیحتت، ای واعظ

ای خانه‌خراب طرفه یک پهلویی‌ست

*

*

تقدیر، که بر کشتنت آزرم نداشت

بر حسن و جوانیت دلِ نرم نداشت

اندر عجبم ز جان‌ستان کز چو تویی

جان بستد و از جمال تو شرم نداشت

*

*

چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت

بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت

رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت

اشکم به زبان حال با خلق بگفت

*

*

بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد

هم بی تو چراغ عالم افروز مباد

با وصل تو کس چو من بد آموز مباد

روزی که تو را نبینم آن روز مباد

*

*

زلفش بکشی شب دراز اندازد

ور بگشایی چنگل باز اندازد

ور پیچ و خمش ز یک دگر بگشایند

دامن دامن مشک طراز اندازد

*

*

چون روز علم زند به نامت ماند

چون یک شبه شد ماه به جامت ماند

تقدیر به عزم تیز گامت ماند

روزی به عطا دادن عامت ماند

*

*

جز حادثه هرگز طلبم کس نکند

یک پرسش گرم جز تبم کس نکند

ور جان به لب آیدم، به جز مردم چشم

یک قطرهٔ آب بر لبم کس نکند

*

*

نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود

حال من از اقبال تو فرخنده شود

وز غیر تو هر جا سخن آید به میان

خاطر به هزار غم پراگنده شود

*

*

با داده قناعت کن و با داد بزی

در بند تکلف مشو، آزاد بزی

در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور

در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی

*

*

نارفته به شاهراه وصلت گامی

نایافته از حسن جمالت کامی

ناگاه شنیدم ز فلک پیغامی:

کز خم فراق نوش بادت جامی!

*

*

چون کشته ببینی‌ام، دو لب گشته فراز

از جان تهی این قالب فرسوده به آز

بر بالینم نشین و می‌گوی بناز:

کای من تو بکشته و پشیمان شده باز

*

*

یوسف رویی، کزو فغان کرد دلم

چون دست زنان مصریان کرد دلم

ز آغاز به بوسه مهربان کرد دلم

امروز نشانهٔ غمان کرد دلم

*

*

در پیش خود آن نامه چو بلکامه نهم

پروین ز سرشک دیده بر جامه نهم

بر پاسخ تو چو دست بر خامه نهم

خواهم که: دل اندر شکن نامه نهم

*

*

در منزل غم فگنده مفرش ماییم

وز آب دو چشم دل پر آتش ماییم

عالم چو ستم کند ستمکش ماییم

دست خوش روزگار ناخوش ماییم

*

*

رویت دریای حسن و لعلت مرجان

زلفت عنبر، صدف دهن، در دندان

ابرو کشتی و چین پیشانی موج

گرداب بلا غبغب و چشمت توفان

*

*

ای از گل سرخ، رنگ بربوده و بو

رنگ از پی رخ ربوده، بو از پی مو

گلرنگ شود، چو روی شویی، همه جو

مشکین گردد، چو مو فشانی، همه کو

*

*

از کعبه کلیسیا نشینم کردی

آخر در کفر بی‌قرینم کردی

بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست

ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی!

*

*

ای نالهٔ پیر خانقاه از غم تو

وی گریهٔ طفل بی‌گناه از غم تو

افغان خروس صبح گاه از غم تو

آه از غم تو! هزار آه از غم تو!

*

*

دل سیر نگرددت ز بیدادگری

چشم آب نگرددت، چو در من نگری

این طرفه که: دوست تر ز جانت دارم

با آن که ز صد هزار دشمن بتری

*

*

چون کار دلم ز زلف او ماند گره

بر هر رگ جان صد آرزو ماند گره

امید ز گریه بود، افسوس! افسوس!

کان هم شب وصل در گلو ماند گره

( زمزار )

همچنین ببینید

یا صاحب الزمان عج

در انتظار تو، من تا بهار خواهم مرد

( شعری در انتظار ظهور امام زمان عج ) تا بهار خواهم مرد  ( شعر …