بایگانی/آرشیو برچسب ها : شهریار

علی ای همای رحمت تو چه آيتی خدا را…(شهریار)

همای رحمت

(اشعار در وصف امام علی علیه السلام) همای رحمت … علي ای همای رحمت تو چه آيتي خدا را که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين به علي شناختم به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر …

بیشتر بخوانید »

من خود آن سیزدهـــــــم کز همه عالم بـدرم…(شهریار)

سبزه

(اشعار ویژه سیزده بدر و روز طبیعت) سیزده بدر در شعر استاد شهریار یار و همسر نگرفتــــــم که گـــــــــــرو بود سرم تــــو شدی مادر و من با همه پیری پســـــــرم تو جگـــــرگوشه هم از شیر بریدی و هنـــــــوز من بیچـــــــاره همان عاشق خونیــن جگــــرم خون دل می خورم و چشــــــم …

بیشتر بخوانید »

جواني در شعر فارسی

شعر جوانی

جواني در شعر فارسی – شفیعی کدکنی عمر از کف رایگانی می رود کودکی رفت و جوانی می رود این فروغ نازنین بامداد در شبانی جاودانی می رود این سحرگاه بلورین بهار روی در شامی خزانی می رود چون زلال چشمه سار کوه ها از بر چشمت نهانی می رود …

بیشتر بخوانید »

خدا در شعر فارسی

خدایی

خدا در شعر فارسی؛ رسيده‌ام به خدايی كه اقتباسي نيست شريعتي كه در آن حكم‌ها قياسي نيست خدا كسي است كه بايد به ديدنش برويم خدا كسي كه از آن سخت مي‌هراسي نيست فقط به فكر خودت باش، اي دل عاشق كه خودشناسي تو جز خدا شناسي نيست به عيب پوشي …

بیشتر بخوانید »

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

آمدی جانم به قربانت

شعر عاشقانه ی آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ شهریار ملک سخن؛ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟ بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟ عمر …

بیشتر بخوانید »

شعر زیبایی از استاد شهریار

شهریار

شعر و زيبايي و احساس؛ آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس آنچنان سوختم از آتش هجران که مپرس گله ای کردم و از یک گله بیگانه شدی آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس مسند مصر تو را ای مه کنعان که مرا ناله هایی …

بیشتر بخوانید »