بایگانی/آرشیو برچسب ها : ابیات عاشقانه

بغض من گریه شد و راه تماشا را بست (احسان افشاری)

تار گیسوی تو

( شعرهای زیبا و عاشقانه ) تار گیسوی تو … شعر از احسان افشاری تار گیسوی تو درمشت گره خورده ی باد خبر از خانه ی ویران شده در مه می داد من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد داس …

بیشتر بخوانید »

ای آنکه مرا برده ای از یاد، کجایی؟ (عاشقانه ها)

(شعر جدایی و فراق) کجایی؟ … ( پریناز جهانگیر عصر ) ای آنـــکه مـــرا بــرده ای از یاد ، کجایی ؟ بیــگانه شدی ، دست مریـــزاد ، کجایی ؟ در دام تــوأم ، نیست مـــرا راه گـریــــزی من عاشق ایــن دام و تو صیّاد ، کجایی ؟ محبوس شدم گوشه ی …

بیشتر بخوانید »

بمیرم یا بمانم پادشاها چیست فرمانت؟ (شهریار)

هجران

( اشعار و دلنوشته ها ) دستم بدامانت … (استاد شهریار) نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت چو بلبل نغمه خوانم …

بیشتر بخوانید »

عشق، کو تا گم کنم در دامن مهتاب ها…(ورزی)

گل زیبا - عاشقانه

( ابیات عاشقانه ) عشق … عشق، کو تا گم کنم در دامن مهتاب ها این شبان تیره را با این پریشان خوابها؟ تادر امواج حوادث گوهری آرم بدست غرق کردم زندگانی را در این گردابها سردی گور است در آن دل که نور عشق نیست عاقلان گرمی نمی جویند …

بیشتر بخوانید »

من ایران زمینم ، مه تاجداران … (الیار)

ایران زیبا

( اشعار ملی و میهنی ) ایران زمین … من ایران زمینم مه تاجداران به دوران کتاب کهن روزگاران بــه دل دارم از قعر دوران نشـــانی ز حــق جوئی وغیرت جــان نثاران به خــود بالــــم از پرچم مـردمانم نشــانی به دل دارد از تـک سواران گهی دست رستم گهی دست …

بیشتر بخوانید »

عاشقان را کوی جانان دردها تسکیـن دهد … (الیار)

عاشقانه

( آرشیو اشعار زیبا و عاشقانه الیار ) کوی جانان … عاشقان را کوی جانان دردها تسکیـن دهد عشق خود را چون نگینـی بر منِ مسکین دهد گــر نهـانی پا نهم بر کوی جانان یک شبی جــامی از می پـرکنــد اندر نقــاب دیــن دهد صورت بی صــورت جانــان ببینم یک نظر …

بیشتر بخوانید »

من بر دیــار عاشقان، با جامه ای پــاک آمدم … (الیار)

عاشقانه و رمانتیک

( اشعار برگزیده ی الیار ) رویین تن عشق … من بر دیــار عاشقان، با جامه ای پــاک آمدم دل دادم انــدر دست او؛ روحی طربناک آمدم یک دم ندا آمــد مرا در کوهســـار هستی ام من بر ندای عشق او، بر سان پــــژواک آمدم انــگشت حکم خلقتش، بر من اشارت …

بیشتر بخوانید »

تقدیر جان مرا حق نوشته است … (الیار)

عکس گل سفید

( اشعار عارفانه ) رشتهٔ عشق … تقدیر جان مرا حق نوشته است از خاک و شبنم عشقم سرشته است هر دل کــه بگذرد او از مسیر عشق دانــــد به درگــه حق، عشق، رشته است این رشته می بردم تا به بام عـــرش بر مسنــــدی کـــه نه جای فرشتـــه است …

بیشتر بخوانید »

ای دل از آن ارغـوان ، جام شرابی ستان…(الیار)

حاکم گل‌ها

( شعر عاشقانه ) حاکم گل‌ها … ای دل از آن ارغـوان، جام شرابی ستان سلســله ای هم بر از، حلقه ی موی بتان سر به سجود آوری؛ جان لب جود آوری ار بچشی جرعه ای تا بشوی مست از آن بر گـــل او بلبـلــم؛ گــر چه اسیـر گِلم ورد …

بیشتر بخوانید »

خود حجاب خود در این پایاب عالم بوده ام…(الیار)

اشعار و دلنوشته ها

( اشعار زیبا و دلنشین ) آب توبه… خود حجاب خود در این پایاب عالم بوده ام با دلی گِل بسته اندر خانه ی غم سوده ام غافل از احـــوال خویش و بی خبر از رمز راه گوئیــا گـرد غباری در دل یــک توده ام نیشی ازتقدیر حقّ، خواب از …

بیشتر بخوانید »