بایگانی/آرشیو برچسب ها : غزل

غبار آینه ها هر غروب می ریزد

چشم انتظار

( غزلیات دلنشین ) شعر از سحر زینلی دلم که آخر هر التماس می سوزد به خاطر دل تو بی تماس می سوزد هنوز چشم شما انتظار می گرید و حجم خاطره ها نا سپاس می سوزد غبار آینه ها هر غروب می ریزد به صورتم اثر انعکاس می سوزد …

بیشتر بخوانید »

غزلیات و دلنوشته های پریش شهرضایی (سری 1)

بهرام سیاره (پریش شهرضایی)

( دیوان اشعار پریش شهرضایی ) غزلیات و دلنوشته های (بهرام سیاره) پریش شهرضایی (سری 1) اشک غریبانه گر همچــو شمــع در بر یاران گریستــم من مرد گریه هـای غریبـــانه نیستـــم در مرگ دل چو طفل پدر مرده ی غریب گـاهی سکوت کردم و گاهی گریستـــم در ناله ام قرار …

بیشتر بخوانید »

(شعر) چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را

غم

( غزلیات عاشقانه ) چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را … سنایی غزنوی چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را یا سلامت خود مسلم نیست مر عشاق را هر کرا با عشق خوبان اتفاق آمد پدید مشتری گردد همیشه محنت مخراق را زآنکه چون سلطان عشق اندر دل ماوا …

بیشتر بخوانید »

(غزل) آن دل که عشق نیست در او، سنگ خاره ای ست

عشق

( غزل عاشقانه ) آن دل که عشق نیست در او، سنگ خاره ایست … (امیری فیروزکوهی) ماهی به جلوه در نظر از هر نظاره ای ست سروی به عشوه در گذر از هر کناره ای ست از بس که شاهدی ست به هر گوشه در خرام هر گوشه ای …

بیشتر بخوانید »

رفته عمر و نیم جانی مانده است (طبیب اصفهانی)

رفته عمر و نیم جانی مانده است

( غزلیات زیبا و عاشقانه ) رفته عمر و نیم جانی مانده است (طبیب اصفهانی) رفته عمر و نیم جانی مانده است واپسی از کاروانی مانده است در چمن در ره نشانی مانده است خاربست آشیانی مانده است می رود تا پر گشایـد عندلیب نه گلی نه گلستانی مانـده است …

بیشتر بخوانید »

(دلنوشته) راز، عاشقانه ای از فریدون مشیری

زیبایی و شکوه دل انگیز نوبهار

( عاشقانه ای برای بهار ) راز (فریدون مشیری) در خلوت و صفای دیار فرشتگان، جنگل میان دامن شب آرمیده است زیبایی و شکوه دل انگیز نوبهار؛ بر آن دیار دامن رحمت کشیده است از بیشه های خرم و آرام دوردست، آوای دلکش پریان می رسد به گوش گم کرده …

بیشتر بخوانید »

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش (حافظ)

گل

( اشعار عاشقانه ) فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش … (حافظ) فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمت کارش جای آن …

بیشتر بخوانید »

دلا در عشق تو صد دفترستم (بابا طاهر)

عاشقانه

( غزلیات ) دلا در عشق تو صد دفترستم … (بابا طاهر) دلا در عشق تو صد دفترستم که صد دفتر ز کونین ازبرستم منم آن بلبل گل ناشکفته که آذر در ته خاکسترستم دلم سوجه ز غصه وربریجه جفای دوست را خواهان ترستم مو آن عودم میان آتشستان که …

بیشتر بخوانید »

مرا ز بوسه مکن منع، گفتگو اینجاست (نیاز کرمانی)

عاشقانه

( غزل عاشقانه ) مرا ز بوسه مکن منع، گفتگو اینجاست … (نیاز کرمانی) به گردش آر صراحی که امشب او اینجاست برغم مدعی آن یار ماهرو اینجاست بیار باده گلرنگ، ساقیا کامشب نگار لاله عذار بنفشه مو اینجاست مرا به دل ز غم روز هجر ، بیمی نیست از …

بیشتر بخوانید »

کاروان عشق را بانگ درای دیگرست (طبیب اصفهانی)

کاروان عشق

( غزل زیبا و عاشقانه ) کاروان عشق را بانگ درای دیگرست … طبیب اصفهانی کاروان عشق را بانگ درای دیگرست گوش ما بر ناله ی درد آشنای دیگرست بر دل تنگم در فیضی است هر زخم ستم بر تنم هر داغ ، باغ دلگشای دیگرست شمع ما را از …

بیشتر بخوانید »