بایگانی/آرشیو برچسب ها : اشعار طبیب اصفهانی

رفته عمر و نیم جانی مانده است (طبیب اصفهانی)

رفته عمر و نیم جانی مانده است

( غزلیات زیبا و عاشقانه ) رفته عمر و نیم جانی مانده است (طبیب اصفهانی) رفته عمر و نیم جانی مانده است واپسی از کاروانی مانده است در چمن در ره نشانی مانده است خاربست آشیانی مانده است می رود تا پر گشایـد عندلیب نه گلی نه گلستانی مانـده است …

بیشتر بخوانید »

کاروان عشق را بانگ درای دیگرست (طبیب اصفهانی)

کاروان عشق

( غزل زیبا و عاشقانه ) کاروان عشق را بانگ درای دیگرست … طبیب اصفهانی کاروان عشق را بانگ درای دیگرست گوش ما بر ناله ی درد آشنای دیگرست بر دل تنگم در فیضی است هر زخم ستم بر تنم هر داغ ، باغ دلگشای دیگرست شمع ما را از …

بیشتر بخوانید »

افزوده غمی چون به غم دیگرم امشب … (طبیب اصفهانی)

غمناک

( غزلی زیبا ) افزوده غمی چون به غم دیگرم امشب … (طبیب اصفهانی) افزوده غمی چون به غم دیگرم امشب زنهار می گیرید ز کف، ساغرم امشب بر خرمن من دوش زدی آتش و رفتی بودت گذری کاش به خاکسترم امشب گویند به تسکین من افسانه و ترسم بیرون  رود …

بیشتر بخوانید »

منزل بسی دور و به پا، ما را شکسته خارها…(طبیب اصفهانی)

روزگار

(شعر زیبا و پندآموز عاشقانه) منزل بسی دور و به پا، ما را شکسته خارها…(طبیب اصفهانی) منزل بسی دور و بپا، ما را شکسته خارها واماندگان را مهلتی ای کاروان سالارها اگه ز رنج بادیه باشند واپس ماندگان محمل نشينان را چه غم باشد ز زخم خارها هر کس که …

بیشتر بخوانید »

مسکینی و غریبی از حد گذشت ما را … (طبیب اصفهانی)

شعر عشقانه

(اشعار و دلنوشته های زیبا) مسکینی و غریبی از حد گذشت ما را … (طبیب اصفهانی) مسکینی و غریبی از حد گذشت ما را بر ما اگر ببخشی وقت است وقت، یارا چون ریختی بخواری خون مرا بزاری بر تربتم گذاری کافی ست خون بها را محمل نشین ناقه، ای …

بیشتر بخوانید »