بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر عاشقانه

(دلنوشته) پریشونم اما پریشون ترم کن

شعر عاشقانه

( دلنوشته ها ) شعری عاشقانه از مهران حسینی (دلنوشته) پریشونم اما پریشون ترم کن هوامو نداشتی، هوایی شدم چه کابوسِ بی انتهایی شدم نگاهت منو زیر و رو می کنه منو با دلم روبرو می کنه من و دست بسته تو و قلب خسته که هرکی رسیده یه جاشو …

بیشتر بخوانید »

دل داده ام بر باد (قیصر امین پور)

غم

( دلنوشته ها ) مجنون تر از لیلی … قیصر امین پور دل داده ام بر باد، بر هر چه بادا باد مجنون تر از لیلی، شیرین تر از فرهاد  ای عشق از آتش، اصل و نسب داری از تیره دودی، از دودمـان بـاد  از آب طوفان شد، خاک از …

بیشتر بخوانید »

(شعر) قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت

شعر امام زمانی

( شعر و دلنوشته عاشقانه امام زمان ) باران نگرفت … فاضل نظری دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت چشمم افتاد به چشم تو، ولی خیره نماند شعله ای بود که لرزید ولی جان نگرفت جز خودم هیچ کسی در …

بیشتر بخوانید »

چه باشـد عاشـقی؟ خود را به غـم‌ها مبتلا کـردن (بابا فغانی شـیرازی)

عاشقانه و رمانتیک

( شعر عاشقانه ) چه باشد عاشقی؟ خود را به غم‌ها مبتلا کردن … (بابا فغانی شیرازی) چه باشد عاشقی؟ خود را به غم‌ها مبتلا کردن به صد خون جگر، «بیگانه‌»ای را «آشنا» کردن چه حاصل زین همه افسانه‌ی مهر و وفا یارب چو نتوان در دل سنگین او، یک …

بیشتر بخوانید »

(شعر) من چه دانستم که عشق این رنگ داشت

عشق

( شعر عاشقانه ) من چه دانستم که عشق این رنگ داشت … خاقانی من چه دانستم که عشق این رنگ داشت کز جهان با جان من آهنگ داشت دستهٔ گل بود کز دورم نمود چون بدیدم آتش اندر چنگ داشت عافیت را خانه همچون سیم رفت زآنکه دست عقل …

بیشتر بخوانید »

وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر (سعدی)

عشق

( شعرهای عاشقانه ) وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر (سعدی) ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست بیا بیا که غلام توام بیا ای دوست اگر جهان همه دشمن شود ز دامن تو به تیغ مرگ شود دست من رها ای دوست سرم فدای قفای ملامتست …

بیشتر بخوانید »

(شعر) شکست عهد من و گفت: هرچه بود گذشت !

شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت

( دلنوشته های زیبا و عاشقانه ) شکست عهد من … دکتر ایرج دهقان شکست عهد من و گفت: هرچه بود گذشت ! بگریه گفتمش: آری ، ولی چه زود گذشت ! بهار بود و تو بودیّ و عشق بود و امید بهار رفت و تو رفتیّ و هرچه بود …

بیشتر بخوانید »

(شعر) یار باز آمد و غـم رفـت و دل آرام گـرفت

( اشعار زیبا ) عاشقانه ای از رعـدی آذرخـشی یار باز آمد و غـم رفـت و دل آرام گـرفت بخـت خـندید و لـبم از لب او کام گـرفت آن سیه پـوش چو از پـرده ی شب رخ بـنمود جان من روشنی از تـیرگـی شام گـرفت تا نـهانخانه شب خـلوت عـشاق …

بیشتر بخوانید »

(شعر) با بال شکسته پر کشیدن هنر است

( دلنوشته زیبا و عاشقانه ) هنر … شعر از احمد حسینی با بال شکسته پر کشیدن هنر است بی چشم طلوع عشق دیدن هنر است با دیدن موج عشق در برکه ی چشم از ساحل عقل و شک رهیدن هنر است تا کعبه ی دل به سینه رفتن همه …

بیشتر بخوانید »

(شعر) حالت سوخته را سوخته دل داند و بس

یار

(شعر عاشقانه) حالت سوخته را سوخته دل داند و بس … توحید شیرازی بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟ خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست؟ گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی الفت زلف پریشان تو با شانه ز چیست؟ هرکسی از لب لعلت …

بیشتر بخوانید »