بایگانی/آرشیو برچسب ها : دلنوشته

( شعر عاشقانه ) الا یا ایها الساقی … ( حافظ شیرازی ) الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها مرا در منزل جانان …

( سروده های زیبا ) گوهر کمیاب … مرا در عشق خود بی تاب گردان بری از خورد و نام و خواب گردان غـزل در سینـه ام جـوشـد برایت دلــم را از غــزل پـر آب گــردان رهــم ده در حــریم بـارگــاهت مـریــد حلقــه ی احبــاب گـردان دلم را گوهـری از …

( دلنوشته های زیبا ) مکن از برم جدايي، مرو از کنارم امشب … (اوحدی مراغه ای) مکن از برم جدايي، مرو از کنارم امشب که نمي شکيبد از تو دل بي قرارم امشب ز طرب نماند باقي، که مرا تو هم وثاقي چو لب تو گشت ساقي نکند خمارم …

( اشعار مذهبی ) اشعار و دلنوشته های میلاد حضرت زینب کبری (س) دین ما مدیون صبر و انقلاب زینب است روشن این عالم ز نور آفتاب زینب است چشم خود را زیرپای خواهر خود می گذشت حضرت عباس هم خانه خراب زینب است دستگیری دو عالم دست عباس علی …

( دلنوشته قشنگ ) شعر ارباب زمستان از استاد شهریار زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می …

( شعر زیبا ) زين گونه‌ام كه در غم غربت شكيب نيست … (امیر هوشنگ ابتهاج) زين گونه‌ام كه در غم غربت شكيب نيست گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست جانم بگير و صحبت جانانه‌ام ببخش كز جان شكيب هست و ز جانان شكيب نيست گم گشته‌ی ديار محبت …

( شعر زیبا ) غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست … (صحرایی) غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست غنچه آنروز ندانست که این گریه ز چیست باغبان آمد و یک یک همه گلها را چید باغ عریان شد و دیدند که از گل خالیست باغ پرسید …

( شعر زیبا ) در بهشت به رويم شده ست باز امشب … (غمام همدانی) در بهشت به رويم شده ست باز امشب كه آمدي ز درم با هزار ناز امشب سعادتي كه فراموش کرده بود مرا به اتفاق تو آمد ز در فراز امشب قيامتم ز تو برخاست كاشكي …

( غزلی زیبا ) افزوده غمی چون به غم دیگرم امشب … (طبیب اصفهانی) افزوده غمی چون به غم دیگرم امشب زنهار می گیرید ز کف، ساغرم امشب بر خرمن من دوش زدی آتش و رفتی بودت گذری کاش به خاکسترم امشب گویند به تسکین من افسانه و ترسم بیرون  رود …

(شعر زیبا و خواندنی) نور عشق … (فریدون مشیری) رهروان كوی جانان سرخوش‌اند عاشقان در وصل و هجران سرخوش‌اند جان عاشق، سر به فرمان می رود سر به فرمان سوی جانان می رود راه كوی می فروشان بسته نيست در به روی باده‌نوشان بسته نيست باده ما ساغر ما عشق …