بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر

( شعر ماه محرم ) محــرم تــو … عباس احمدی ما را نسیم پرچم تو زنده می کند زخمی است دل که مرهم تو زنده می کند خشکیده بود چند صباحی قنات اشک این چشمه را ولی غم تو زنده می کند آه ای قتیل اشک، نفس های مرده را …

( اشعار عید سعید غدیر خم ) گلبن پاك ولایت شد شكوفا در غدیر … محمد جواد غفورزاده (شفق) جلوه ‏گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر ریخت از خم ولایت مى به مینا در غدیر رودها با یكدگر پیوست كم‏كم سیل شد موج مى‏زد سیل مردم مثل دریا …

( شعر ولادت امام هادی سلام الله علیه ) غنچه ای دیگر عیان شد در گلستان ولا … جواد کلهر غنچه ای دیگر عیان شد در گلستان ولا شد مدینه نور باران و زمین شد با صفا جشن میلاد نقی آن مظهر پاکی و صدق هم ولی الله هستی هم …

( اشعار ویژه شهادت امام جواد سلام الله علیه ) شعر از غلامرضا سازگار (میثم) تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید هر دم هزار نوبت، جانم زتن برآید بس کوه غصه بردم، بس خون دل که خوردم پیوسته از لبم جان جای سخن برآید از بس که یار …

( شعر میلاد امام رضا سلام الله علیه ) با شما واژه سلطان به خودش می بالد … شعر از مهدی نظری  باز در عرش خدا ولوله برپاشده است دري از عرش به سمت دل ما واشده است ازدحام است در بيت امام هفتم جن و انس و ملك آنجاست …

( غزل عاشقانه ) آن دل که عشق نیست در او، سنگ خاره ایست … (امیری فیروزکوهی) ماهی به جلوه در نظر از هر نظاره ای ست سروی به عشوه در گذر از هر کناره ای ست از بس که شاهدی ست به هر گوشه در خرام هر گوشه ای …

( شعر در مدح حضرت معصومه سلام الله علیها ) شعر از غلامرضا سازگار (میثم) تو کیستی؟ سلاله ی زهرای اطهری معصومه ای، کریمه ی آل پیمبری ممدوحه ی ائمّه و محبوبه ی خدا احمد خصایل استی و صدّیقه منظری باب الکرم سلاله ی باب الحوائجی امّ العفاف دختر موسی …

( شعر در مورد شهادت امام جعفر صادق سلام الله علیه ) دین عزادارست و مذهب شد یتیم … شعر از علی سهرابی  تا گلستان نبی از جور اعدا، در گرفت جسم و جان دوستان از شعله‌اش آذر گرفت در سرای صادق آل نبی آتش زدند چون خلیل آن شاه …

( غزلیات زیبا و عاشقانه ) رفته عمر و نیم جانی مانده است (طبیب اصفهانی) رفته عمر و نیم جانی مانده است واپسی از کاروانی مانده است در چمن در ره نشانی مانده است خاربست آشیانی مانده است می رود تا پر گشایـد عندلیب نه گلی نه گلستانی مانـده است …

( شعر های عاشقانه ) دل را قرار نیست، مگر در کنار تو … شعر از حسین منزوی خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم چندان که در هوای تو از خاک بگسلم دل را قرار نیست، مگر در کنار تو کاین سان کشد به سوی تو، منزل به …