( دلنوشته زیبا ) قبله آخرالزمانیها … شعر از احمد بابایی وسط کشف کودکانهی من موج زنجیرها تلاطم کرد خیمه آتش گرفت عصر دهم کفش من راه خانه را گم کرد پابرهنه به خانه برگشتم. خواهرم پاک کرد اشکم را داد قولی که کفش نو بخریم خواهرم گفت: او کریم …
بیشتر بخوانید »