شهادت امام هادی

دلنوشته ها و اشعار شهادت امام علی النقی الهادی (ع)

(اشعار مناسبت های مذهبی ماه رجب)

دلنوشته ها و اشعار شهادت امام علی النقی الهادی (ع)

كیستم من شاهكار ملك ذات كبریایم

دهمین مسند نشین از بعد ختم الانبیایم

گوهرى ارزنده از گنجینه‌‏ى جود جوادم

نهمین فرزند دلبند على مرتضایم

مصرعى از شعر ناب عصمت كبراى حقم

هشتمین پرورده‌ى ایمان و صبر مجتبایم

پاسدار پرچم پر افتخار حق پرستى

هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم

دُرّ عبادت فارغ التحصیل درس عابدینم

ششمین زینت فزا از بهر محراب دعایم

در نایابى ز بحر دانش بحراالعلومم

پنجمین گنجینه‌ى اسرار كل ماسوایم

صادق آل نبى را وارث فقه و اصولم

چارمین استاد دانشگاه تكوین ولایم

وارث موسى بن جعفر در مسیر پایدارى

سومین نور دل آن پیشواى مقتدایم

محور چرخ زمانم، حجت روى زمینم

دومین گل از گلستان على موسى الرضایم

در مسیر حق پرستى بعد آباء گرامم

اولین هادى خلق بعد از مصباح الهدایم

در شجاعت بى قرینم، در سخاوت بى نظیرم

حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم

من وصیم، من ولیم، من نقیم، من سخیم

زانكه همنام على معنىِ، هاى هل اتایم

آیه‌ى تطهیر را مصداق و از امر الهى

آیه‌اى از شاخصار نصِ نون اِنّمایم

غم مخور (ژولیده) فردا پاى میزان عدالت

شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزایم

“ژولیده نیشابوری”

*

*

*

فتاده مرغ دلم ز آشیان در این وادی

كه هر كجا رود افتد به دام صیادی

به دانه‌ای دُّر یكدانه می‌دهد برباد

نه گوش هوش و نه چشم بصیر نقّادی

چنان اسیر هوا و هوس شدم كه نپرس

نه حال نغمه سرایی نه طبع وقّادی

دلا دل از همه برگیر و خلوتی بپذیر

مدار از همه عالم امید امدادی

مگر ز قبله حاجات و كعبه مقصود

ملاذ حاضر و بادی علیّ ‌الهادی

محیط كون و مكان نقطه بصیر وجود

مدار عالم امكان مجرّد و مادی

شَها تو شاهد میقات «لِی مَعَ اللّهی»

تو شمع جمع شبستان مُلك ایجادی

صحیفه ملكوتیّ و نسخه لاهوت

ولیّ عرصه ناسوت بهر ارشادی

مقام باطن ذات تو قاب قوسین است

به ظاهر ارچه در این خاكدان اجسادی

كشیدی از متوكل شدائدی كه به دهر

ندیده دیده گردون ز هیچ شّدادی

گهی به بركه درندگان گهی زندان

گهی به بزم مِی و سازِ باغی عادی

تو شاه یكّه سواران دشت توحیدی

اگر پیاده روان در ركاب الحادی

ز سوز زهر و بلاهای دهر جان تو سوخت

كه بر طریقه آباء و رسم اجدادی

آیة الله غروی اصفهانی (كمپانی)

*

*

*

اى ماه، مستنیر ز نور لقاى تو

خورشید كسب فیض كند از ضیاى تو

اى خاص و عام از كرمت برده صبح و شام

پیوسته فیض از سر خوان عطاى تو

اى جبرییل میر ملك پیك انبیاء

خدمتگذار بر در دولت‌سراى تو

اى عاشر الائمه على النقى كه هست

چشم امید خلق به مهر و وفاى تو

اى پور پاك معنى جود و كرم جواد

حاتم هزار بار خجل از ثناى تو

اى مظهر جلال و جمال خداى فرد

شد طوطیاى چشم ملك خاك پاى تو

در هر دو كون خرم و شاد است و رستگار

در دل هر آن كه داشت فروغ ولاى تو

خوفش ز آفتاب جز این است بى سخن

در دهر هر كه زیست به تحت لواى تو

تا مدفن شریف تو شد سرّ من رأى

جان بخش و غم زداى شد از صفاى تو

زد طعنه بر بهشت برین هر كسى كه دید

آن گنبد منور و صحن و سراى تو

اى هادى هدایت دین مبین حق

اى آن كه مدح خوان تو باشد خداى تو

“علامه” با بضاعت فكرش كجا سزد

انشا كند چكامه مدح و ثناى تو

“علامه”

*

*

*

چرا چنین متوكل به ما جفا كردى

شدى به كین، متوسل ستم روا كردى

غم مدینه مرا كم نبود اى ظالم؟

كه طعن و تهمت و تبعید را روا كردى

مگر مرا به تمسخر گرفته‏اى كان شب

به جشن و لهو و لعب خواهش غنا كردى

براى من شب جشن تو پر ز ماتم بود

خوشى نبود، كه بر پایىِ عزا كردى

سرور و بزم تو تنها سر بریده نداشت

چرا سرم نبریدى؟ به من جفا كردى

ز روى پاك و نجیبم حیا نكردى تو؟

چسان ز شعر من اى بى حیا حیا كردى

عبادت شب و ذكر و ترحمم دیدى

ولى به دشمنى خویش اتّكا كردى

هزار نقشه به قتلم‏ كشیدى و اجرا

به دست معتز ملعون در انتها كردى

براى حفظ متاعِ دو روزه دنیا

تو باب، در همه جا، سبّ اوصیا كردى

به بغض آل على راه كربلا بستى

جفا به زائر و سلطان نینوا كردى

براى عُسرت و آزار زائران حسین

پس از دو قرن عجب ظالمانه تا كردى

چه دست‌ها كه بریدى ز قبر پاك حسین

به زجر و حرمله و شمر اقتدا كردى

یزید آب بر او بست و تو حَرَم بر آب

به شاه تشنه لبان كار اشقیا كردى

*

*

*

ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی

بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی

یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل»

در آینه صبح و مسا حضرت هـادی

دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها

خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی

بردند همان شب که سوی بـزم شرابت

چون از تو نکردند حیا حضرت هادی

افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد

بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی

افسوس، به جور از حرم مادر و جدت

گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی

کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا

آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی

کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟

ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی

بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر

حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی

در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر

شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی

“میثم” به تو و غربت تو اشک فشاند

ای کشته بی‌جرم و خطا حضرت هادی

“غلامرضا سازگار”

*

*

*

لطف امام هادى و نور ولايتش

ما را اسير كرده به دام محبتش

بر لطف بى كرانه اوبسته ‏ايم دل

امشب كه جلوه گر شد خورشيد طلعتش

منت خداى را كه به ما كرده مرحمت

توفيق برگزارى جشن ولادتش

تبريك باد بانوى كبرى سمانه را

كين غنچه بر دميد ز گلزار عصمتش

ماه تمام و نيمه ذى حجه مطلعش

خير كثير وكوثر قرآن بشارتش

اين است آن امام كه تقدير ايزدى

بعد از جواد داده مقام امامتش

اين است آن امام كه ذرات كائنات

اقرار كرده‏ اند به جود و كرامتش

اين است آن امام كه در بركة السّباع

شيران شوند رام و گذارند حرمتش

اين است آن امام كه از نقش پرده هم

ايجاد شير زنده كند حكم قدرتش

اين است آن امام كه دشمن به چند بار

رخسار عجز سوده به درگاه عزتش

سر تا به پاى عاطفه و مرحمت ولى

دشمن به لرزه آمده از برق هيبتش

آن سومين ابوالحسن از خاندان وحى

چون سه على ديگر باشدعبادتش

افزون زريگهاى بيابان عطاى او

بيش از ستاره ‏هاى درخشان فضيلتش

مائيم و دست و دامن آن حجت خدا

چون نااميد كس نشود از عنايتش

گرديده‏ ايم جمع به ذيل لواى او

افكنده‏ ايم دست به دامان رحمتش

از آستان قدس رضا هديه مى‏ كنيم

آه دلى به غربت و اشكى به تربتش

يارب بحق فاطمه با فتح كربلا

بگشا بروى ما همه راه زيارتش

از لطف آن امام (مؤيد) مؤيد است

كو رانشان خدمت آل محمد است

*

*

*

غربت شهر سامرا، غصۀ هر شب منه
عكس خرابی حرم، آتیش به جونم می زنه

گرد و غبار مرقدت، سرمۀ چشم نوكرات
خیلی غریبی آقاجون! بگو چی شد كبوترات؟

شب شهادت آقا، می خوام یه آرزو كنم
كاشكی می شد با مژه هام، مرقدتُ جارو كنم

آقا بذاركه جونمُ، با هروله فدات كنم
آقا بذار كه رُوم بشه، تو قیامت صدات كنم

سینه زدن با عاشقات، نماز مستیِ منه
این سینۀ خسته باید، یه روز براتُ بشكنه

تو حلقۀ سینه زنی، وقتی برات شور می گیرم
پاك میشه زنگار دلم، آینه می شم- نور می گیرم

این گریه ها روز حساب، توشۀ كوله بارمه
این سینۀ كبود شده، مدال افتخارمه

بندگی رو یادم دادی، با راه و رسم نوكریت
معنی عشقُ فهمیدم، با اون نگاه دلبریت

معجزه كردی آقاجون، كه عاشق خدا شدم
یه تیكه مس بودم كه با، نگاه تو طلا شدم

*

*

*

فتاد مرغ دلم ز آشيان در اين وادي
که هر کجا رود افتد به دام صيادي‏

به دانه‏اي در يک‏دانه مي‏دهد بر باد
نه گوش هوش و نه چشم بصير نقادي‏

چنان اسير هوا و هوس شدم که نماند
نه حال نغمه‏ سرايي نه طبع وقادي‏

نه شمع انجمني تا که روشني بخشد
نه شاهدي که غم از دل برد به شيادي‏

دلا دل از همه برگير و خلوتي بپذير
مدار از همه عالم اميد امدادي‏

مگر ز قبله حاجات و کعبه مقصود
ملاذ حاضر و بادي علي‏ن الهادي‏

محيط کون و مکان نقطه‏ ي بسيط وجود
مدار عالم امکان، مجرد و مادي‏

شها تو شاهد ميقات لي مع اللهي
تو شمع جمع شبستان ملک ايجادي‏

صحيفه‏ ي ملکوتي و نسخه‏ ي لاهوت
ولي عرصه‏ ي ناسوت بهر ارشادي‏

نه ممکني و نه واجب چو واحدي به مثل
که هم برون ز عدد هم قوام اعدادي‏

مقام باطن تو ذات قاب و قوسين است
به ظاهر ار چه در اين خاکدان اجسادي‏

کشيدي از متوکل شدايدي که به دهر
نديده ديده‏ي گردون ز هيچ شدادي‏

گهي به برکه درندگان گهي زندان
گهي به بزم مي و ساز باغي و عادي‏

تو شاه يکه‏سواران بزم توحيدي
اگر پياده‏روان در رکاب الحادي‏

ز سوز زهر و بلاهاي دهر جان تو سوخت
که بر طريقه‏ ي آبا و رسم اجدادي

*

*

*

در سامـره بــر پــا شــده قیامت
یـا حضـرت زهـرا ســرت سلامت
حجةابن الحسن رخت غم کن به تن
امام هادی شده مسموم
در سامره جان داده مظلوم

داغ رضا تازه شده دوباره
امـام عسکری کند نظاره
جــواد الائمــه عزیـــز فاطمــه
امام هـادی شـده مسموم
در سامره جان داده مظلوم

سامـره کربلای دیگــر شده
عـزای فــرزند پیمبــر شده
می‌رسد این ندا واویـلا واویـلا
امام هـادی شـده مسموم
در سامره جان داده مظلوم

خون گشت از غم، جگر کبابش
بردنـد سـوی مجـلس شرابش
یـا امـام زمـان الامـان الامـان
امام هـادی شـده مسموم
در سامره جان داده مظلوم

خـون بـه دل حیـدرکرار شد
حضـرت فاطمـه عـزادار شـد
واویــلا آه آه با چه جرم و گناه
امام هـادی شـده مسموم
در سامره جان داده مظلوم

ای شیعیـان شـد وقت سوگواری
اشک حسن به دیده گشته جاری
دیده گریـان پسـر در عــزای پــدر
امام هـادی شـده مسموم
در سامره جان داده مظلوم

امام مـا شـد پاره پاره جگر
دیگر سرش جدا نشد زپیکر
وای از این جنایت ظلـم بـی‌نهـایت
امام هـادی شـده مسموم
در سامره جان داده مظلوم

( زمزار )

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …