صاحب-الزمان

(دلنوشته) بیا برگرد فهمیدم که از رفتن چه می‌ماند

( دلنوشته زیبا برای امام زمان عج )

باران را برای خاک معنا کن … شعر از امیر رزق آبادی

بیا برگرد فهمیدم که از رفتن چه می‌ماند

بدون تو در این وحشت مگر از من چه می‌ماند

شبی برگرد، باران را برای خاک معنا کن

قدم بگذار بر چشمم، شب شعری تو بر پا کن

اگر پژمرده و زردم، دلی همرنگ خون دارم

برای دیدن رویت هوای بیستون دارم

دلم را لایه‌هایی از سکوت و درد پوشانده‌ست

غم دوری تو آری مرا از ریشه سوزانده‌ست

منم، من، شاعری خسته، شبیه برگ پاییزم

که با هر باد هرزه باید از جایم بپا خیزم

بیا یک شب، بهار من! زمین را سبز و روشن کن

کرم کن، مهربانی کن، نظر بر کلبه من کن

*

*

یا صاحب الزمان

( زمزار )

همچنین ببینید

کتاب چهارده ستاره در یک آفتاب نوشته شاعر آیینی شهر کرکوند جناب آقای حاج عبداله بهرامی

تو را نادیده کس اندر جهانت

(به قلم شاعر) آفریدگار … شعر از حاج عبداله بهرامی خداوندا تو رب العالمینی تو …