بایگانی/آرشیو برچسب ها : سروده های الیار (جبار محمدی)

جوشـد هنر را چشمه ها، ازقلــب آذربـــایجان…(الیار)

بهار زیبا

(شعر زیبا در وصف آذربایجان) من آمدم… بر عرصه ی شعر و ادب از ترکمانچای آمـــدم از پــا فتـــادم بارها؛ تــا بر سر پـــای آمــــدم جوشـد هنر را چشمه ها، ازقلــب آذربـــایجان من ازسر یک چشمه ای بر سان دریای آمـــدم درملک کلک شهریار ازخـــاک پا کش زاده ام گوید …

بیشتر بخوانید »

روزی که من ز جهان جان بدر برم…(الیار)

درباره مرگ

(شعر و دلنوشته در مورد مرگ) جام اجل… روزی که من زجهان جان بدر برم جان می دهم به خدا؛ تا که جان خرم جام اجل چو به سر بر کشم در آن بینم عیــــان؛ که چه با خود همــــی برم چون تیغ مــرگ درد پرده ی جهان شیرین! دمی …

بیشتر بخوانید »

شبـی انــدر سرمـستی مـرا بر جــان ندا آمد…(الیار)

درباره خدا

(اشعار عارفانه – دلنوشته های مناجات با خدا) خدا آمد… شبـی انــدر سرمـستی مـرا بر جــان ندا آمد که ای دلداده! دل واکن؛ خدا آمد خدا آمد دری از آسمـان وا شد دلم سجاده بر جان شد مرا جانی دگر گویی،  به سوی تن فرا آمد زمیــن وآسمــان گویی به …

بیشتر بخوانید »

هرکه اندر زندگی چون گل تبسّــم کرده است…(الیار)

زیبا

(شعر و دلنوشته زیبا) ساز عمل… هرکه اندر زندگی چون گل تبسّــم کرده است رد غم را از دل اندر این جهان گم کرده است نـام وجاهــی خوش بیابــد در جهـــان وآخرت هر که در راه خدا خدمت به مردم کرده است جاودان گردد هــمـی در خیل مه رویــان عشق …

بیشتر بخوانید »

تا کــی به بند عشــــرت و چند عشیـرتی…(الیار)

زیباترین جمله

(اشعار زیبا و حکیمانه) جام عبرت… تا کــی به بند عشــــرت و چند عشیـرتی چشــمی گشـــا به کار جهان از بصیـرتی در دور روزگـــــار به پنـدار خود مپیــــچ بگشــــا دریچــــه ای به جهـان حقیقتی عمری به کار خود شده ای غافــل از خدا بیهـــوده برده ای زفلک، طـرح حیــلتی نگشاید …

بیشتر بخوانید »

دلــم افتــــاده ی درد است و درمانــی ندارد…(الیار)

گل زیبا

(اشعار زیبا و سروده های عاشقانه) تاب مهر… زخوناب دلــــم پر کرده جــامش را شقـایق از آن روزی که چشمم را گشودی بر حقایق دلــم افتــــاده ی درد است و درمانــی ندارد طبیبی باید این دل را؛ طبیبی چون تو حـاذق چکاندی ژاله از عشقت چـو بر دامـــان     جانم …

بیشتر بخوانید »

مــی به جام و جــام مــی در دست بادا…(الیار)

زیبایی ها

(اشعار عاشقانه) کوچه گرد عشق… مــی به جام وجــام مــی در دست بادا جمـــــلـه مشتـاقـان عالم، مست بادا یار من تردست عشق است ار به عالم دل اسیـــر حقّــــه ی تــردسـت بادا ماهــی حیـــرانـم انــــدر آب عــالم صیــد جان را موی دلبـــر شست بادا رفعــت آرد بـر دل وجان، شهد …

بیشتر بخوانید »

چون گل آمد صحن بستان، محشری بر پا نمود…(الیار)

شعر و دلنوشته زیبا

(اشعار حکیمانه و فلسفی زیبا) صفحه ای از حشر و نشر چون گل آمد صحن بستان؛ محشری بر پا نمود صور اسرافیل بلبل هم در آن غوغا نمــود نغمه ی بلبل چو شور افکن شد اندر بــاغ گــل چشــم عالم را به نور دلبـــری بینا نمود عشق گل، در جان …

بیشتر بخوانید »

گشودی چشمه ی عشقی، به زیر طاق ابرویت…(الیار)

چشم زیبا

(شعر و دلنوشته زیبا و عاشقانه) طاق ابرو… گشودی چشمه ی عشقی، به زیر طاق ابرویت هَزارم کردی ای جانان، به باغی پرگل ازرویت چه دلها بردی ازدامن، به عرش عرصه هستی هـزاران دل ببستی تو، به هر تاری زگـیسـویت جهـانی واله آمـد از، کمالاتی کـه مـی بـخشـی چه جـانهایی …

بیشتر بخوانید »

چون ز مهرش به گِلم یک نظری نازل شد…(الیار)

گل زیبا

(شعر و دلنوشته زیبا) نظر مهر… چون ز مهرش به گِلم یک نظری نازل شد گِل برآمـــد قدح بی بدلی بردل شد روحی آن حضرت باری چو دمیدم درگِـل برنشان گـــهر عشق دلم مایـــل شد جان بر آمـد به تماشای رخ جانـانم به مقامی زکرامات خدا نایل شد شبنمی از …

بیشتر بخوانید »