( اشعار زیبا ) شب و جلوه ی جمال … استاد شهریار شبست و چشم من و شمع اشکبارانند مگر به ماتم پروانه سوگوارانند چه می کند بدو چشم شب فراق تو ماه که این ستاره شماران ستاره بارانند مرا ز سبز خط و چشم مستش آید یاد در این …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو برچسب ها : شهریار
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند (شهریار)
( شعر زیبا ) پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند … (شهریار) پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند بلبل شوقم هوای نغمهخوانی میکند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی …
بیشتر بخوانید »جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد (شهریار)
( اشعار زیبا ) وداع جوانی … ( شهریار) جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری چه تدبیری …
بیشتر بخوانید »دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت (شهریار)
(غزلیات دلنشین) اشک شوق … (استاد شهریار) دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت جان مژده داده ام که چوجان در برارمت تا شویمت از آن گل عارض غبار راه ابری شدم ز شوق که اشگی ببارمت عمری دلم به سینه فشردی در انتظار تا درکشم به سینه و در …
بیشتر بخوانید »از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست (شهریار)
(غزل های زیبا) یکشب با قمر … (شهریار) از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت آن نغمه سرا بلبل باغ هنر …
بیشتر بخوانید »بمیرم یا بمانم پادشاها چیست فرمانت؟ (شهریار)
( اشعار و دلنوشته ها ) دستم بدامانت … (استاد شهریار) نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت چو بلبل نغمه خوانم …
بیشتر بخوانید »جز در صفای اشک، دلم وا نمی شود … (شهریار)
(غزل زیبا و دلنشین) جز در صفای اشک دلم وا نمی شود … (شهریار) بیداد رفت لاله بر باد رفته را یا رب خزان چه بود بهار شکفته را هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید نو کرد داغ ماتم یاران رفته را جز در صفای اشک دلم …
بیشتر بخوانید »شعر ارباب زمستان از استاد شهریار
( دلنوشته قشنگ ) شعر ارباب زمستان از استاد شهریار زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می …
بیشتر بخوانید »ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی…(شهریار)
(شعر و دلنوشته های زیبا) ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی…(شهریار) ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا می کنی از تیر کج تابی تو، آخر کمان شد قامتم کاخت …
بیشتر بخوانید »خراب از باد پائيز خمارانگيز تهرانم…(شهریار)
(شعر و سروده زیبا) خراب از باد پائيز خمارانگيز تهرانم…(شهریار) خراب از باد پائيز خمارانگيز تهرانم خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم خدايا خاطرات سرکش يک عمر شيدايي گرفته در دماغي خسته چون خوابي پريشانم خيال رفتگان شب تا سحر در جانم آويزد خدايا اين شب آويزان چه …
بیشتر بخوانید »