بایگانی/آرشیو برچسب ها : غزل

ما زگــلها کــم نبــاشیم ار بــدانی بــرتریم (الیار)

شعر بهاری

(شعر بهاری) باد نوروزی … بـاد نوروزی می آید سوی گل، بربط زنان تا که گــل لب وا کند، بلبل نشینـد شاخ آن محفـــل شادی بپا دارند و بر رقص آورند خیل عـاشق پیشگان را جمله از پیر و جوان نـازنازان گــل گشــاید دفتــر طنّازی اش بلبلان را خون جگر …

بیشتر بخوانید »

خار غم را بر کن از جان، خاک کن (الیار)

مهربانی

(اشعار و دلنوشته های زیبا) صفای دل … رو غبــار کیـن دل را پاک کن خار غم را بر کن از جان، خاک کن خـانـه ی دل را بیـارای از کرم در صفــایش، شهـره ی افلا ک کن تا نشیـند گوهر عشق اندر آن با گـــلاب صـدق جان نمنــاک کن …

بیشتر بخوانید »

من زنده گـردم با گهــر، با گوهـری از کان تو (الیار)

شعر

(سروده های عاشقانه) گوهر عشق … من زنده گــردم با گهــر، با گوهـری از کان تو دارم به جــان سرمـایـه ای  از مایه هـای جان تو آن کان تو ارکان دل، در خــانه ای ازآب وگـل رویــد اگــر نوری در آن، از دیــده ی فتـان تو روشـن شود پنهانـی ام، …

بیشتر بخوانید »

بگشــای بنــد مشـــکل از کـار مستمندان … (الیار)

کمک

( دلنوشته ها ) بوی باران … بگشــای بنــد مشـــکل از کـار مستمندان با دست اگــر نباشد، شاید بود به دنــدان شادی اگر به دل ها، چون جامه پاره گردد بـردوز و برهم آور چون قـرص ماه تابان گــر سکــه ی نکویــی، دادی به دردمندی از دل بــرون کـن آن …

بیشتر بخوانید »

ز شب های دگر دارم تب غم بیشتر امشب … (وحشی بافقی)

شعر عاشقانه

( شعر عاشقانه و زیبا ) ز شب های دگر دارم تب غم بیشتر امشب … (وحشی بافقی) ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب وصیت می‌کنم باشید از من با خبر امشب مباشید ای رفیقان امشب دیگر ز من غافل که از بزم شما خواهیم بردن درد سر …

بیشتر بخوانید »

بر نـدارم ز درت دسـت دعـا، تا لب گـور … (الیار)

دعای مادر

( شعر قسنگ ) تخت مرصع … از درت سهـم کـرامـت ببـرد مرد کفور لاجـرم چشـم من انــدر کرمت  روز نشور کـی فراموش کنـی قسمت ما دلشدگان آنـی  از  یـاد  نبـردی  طلـب  بلبـل  و مور چون که نزیکتری از رگ گردن به دلم مـن صدایـت بکنـم از ره نـزدیک چه …

بیشتر بخوانید »

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها … (حافظ)

یا ایهاالساقی

( شعر عاشقانه ) الا یا ایها الساقی … ( حافظ شیرازی ) الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها مرا در منزل جانان …

بیشتر بخوانید »

مرا در عشق خود بی تاب گردان … (الیار)

گل زیبا

( سروده های زیبا ) گوهر کمیاب … مرا در عشق خود بی تاب گردان بری از خورد و نام و خواب گردان غـزل در سینـه ام جـوشـد برایت دلــم را از غــزل پـر آب گــردان رهــم ده در حــریم بـارگــاهت مـریــد حلقــه ی احبــاب گـردان دلم را گوهـری از …

بیشتر بخوانید »

شعر ارباب زمستان از استاد شهریار

زمستانه

( دلنوشته قشنگ ) شعر ارباب زمستان از استاد شهریار زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می …

بیشتر بخوانید »

ز دل می جـویم از درگـاه تکـریمت نگاهی … (الیار)

خدا

( شعر عارفانه و زیبا ) حاکم هستی … خدایا هر دو عالم را تو خواهی هر چه خواهی زمین و آسمان و ماه و کیـوان را تو شاهی شب ار زیبـا رخـان گـل به سر، گرد هم آیند توشمـع جمـع آنـانی، مـرا در دل تو ماهی گهـی از روی …

بیشتر بخوانید »