( غزل زیبا ) در سیر جان … اسب عنــایت به دور جهان من جهانــده ام در تیــه جهل، به شوکت خاران، نمانده ام بـا نردبـان عشق، ز فلــک، من گذشتـه ام مرغ از قفس تا به بام جهان، من پرانده ام در سیــر جــان پای خود بنهادم به منظری …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو برچسب ها : غزل
نه آهی خیزد از دل تا کــه سوزد مرغ جانــم را … (غلامرضا قدسی)
( ابیات عاشقانه ) سایه … نه آهی خیزد از دل تا کــه سوزد مرغ جانــم را نه برقی تا از و گیــــــــــــــرم سراغ آشـیانم را درین خشکیده لب من آن بی بال و پر مرغــــم که از هر نوک خاری میتــــــوان یابی نشانم را نهانی هر شب از شوق …
بیشتر بخوانید »فــراق روی تو پیـرم نمود و درد افزود … (الیار)
( اشعار عاشقانه ) نشان یار … سرم به صخره بسایم به چشم اشک آلود جهــانِ بـی تو برایـم بگشتـه دود اندود زمانه در گذر است و سرم بسامان نیست فــراق روی تو پیـرم نمود و درد افزود امــان زجـور حســودان روی ماهـت یار! در این سرای کهن، روشنی ز …
بیشتر بخوانید »جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست … (عبید زاکانی)
( شعر زیبا ) جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست … (عبید زاکانی) جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست جدا مشو که مرا طاقت جدائی نیست مدام آتش شوق تو در درون منست چنانکه یکدم از آن آتشم رهائی نیست وفا نمودن و برگشتن و جفا کردن طریق …
بیشتر بخوانید »خار غم را بر کن از جان، خاک کن … (الیار)
( غزلی زیبا و دلنشین ) صفای دل … رو غبــار کیـن دل را پاک کن خار غم را بر کن از جان، خاک کن خـانـه ی دل را بیـارای از کرم در صفــایش، شهـره ی افلاک کن تا نشیـند گوهر عشق اندر آن با گـــلاب صـدق جان نمنــاک کن …
بیشتر بخوانید »من زنده گــردم با گهــر، با گوهـری از کان تو … (الیار)
( دلنوشته ای عاشقانه و زیبا ) گوهر عشق … من زنده گــردم با گهــر، با گوهـری از کان تو دارم به جــان سرمـایـه ای از مایه هـای جان تو آن کان تو ارکان دل، در خــانه ای ازآب وگـل رویــد اگــر نوری در آن، از دیــده ی فتـان تو …
بیشتر بخوانید »عشـــق است آب پاکی بر دامن گناهان … (الیار)
( دلنوشته زیبا ) حلقهٔ می … دوش انــدرون جـانم سودای دیگر آمد بر کوی می فروشان دل رفت و لب تر آمد گفتم که از چه رویی، غوغا به جانم افتاد گفتــا که با گل و مُل آســـودگــی سر آمد در حلقــه ی گنــاه عصیــان آدمــم من از آن …
بیشتر بخوانید »مـا مبتــلای عشقیــم، جان بسته بر دل هم …(الیار)
(اشعار زیبا و خواندنی) بوی باران … بگشــای بنــد مشـــکل از کـار مستمندان بادست اگــر نباشد، شاید بود به دنــدان شادی اگر به دل ها، چون جامه پاره گردد بـردوز و برهم آور چون قـرص ماه تابان گــر سکــه ی نکویــی، دادی به دردمندی از دل بــرون کـن آن را، …
بیشتر بخوانید »بی تو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را (کلیم کاشانی)
( شعر زیبا ) بی تو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را … (کلیم کاشانی) بی تو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را خنده ی گل دردسر می آورد آزرده را ساغری خواهم دم آخر ، مگر همراه او سوی تن باز آورم جان به لب آورده را …
بیشتر بخوانید »ای فلــک! افســون گــردانت غـــم ما را فزود … (الیار)
( غزل زیبا و عاشقانه ) بند مرصع … ای فلــک! افســون گــردانت غـــم ما را فزود روزنـــی هــم بهر عبــرت از بـرای مـا گشــود گـرچــه بازیهــای این دهرم کمر خـم می کند زینــت رؤیـایـی اش گـــاهی دل مـــا را ربـــود ای فلــک زنجیر و بنـدت بس مرصـع کرده ای …
بیشتر بخوانید »