( جملات عاشقانه )
سری 46 اس ام اس و پیامک عاشقانه
دریاستْ تنَت
موّاج و توفانی
بگذار غریقِ تو باشم
•
•
خودت را بیخودی شیرین نکن!
اینهمه سنگ که پیشِ پایم انداختهای
فرهاد میخواهد
نه شاعری که منَم
•
•
پاییز آمده
بیا کمی قدم بزنیم
بیرون از این قاب عکس!
•
•
رفتهای وُ من
هرچه میکِشم
تمام نمیشود این درد.
استخوان لای زخم گذاشتهای مگر؟!
•
•
چشمهات به تنهایی
شهرزادِ قصههای هزار و یکشب است
برایم لالایی نخوان دیگر!
•
•
دیر آمدی!
ببین چه عشقبازی باشکووهیست
بین من و سکووت وُ
موریانههای گوورستان!
•
•
بگذار ببووسمَت
نگران نباش
کسی ما را نمیبیند
این شعرها همه سانسور میشوند!
•
•
تنهایی
زمستانِ « سیبِری » است انگار
استخوان میترکاند لاکردار!
•
•
تنها رازِ منی
تو را
به خدا هم فاش نمیکنم!
•
•
بیا قدم بزنیم
من با تو
تو
با هرکه دلَت خواست!
فقط
بیا قدم بزنیم
•
•
راه میروی
و شهر
اردیبهشت میشود
•
•
شیارِ دستهاش را نشان میدهد پدر:
“هنوو گُشنهگی نکشیدی عاشقی یادت بره!”
اما از ابرِ چشمهاش
چکّه میکند
تصویرِ زنی جوان!
•
•
بیا زندهگی را به اعماق ببریم.
اینجا
فقط جنگِ موجها و صخرههاست.
•
•
مرگ هم پایانِ تو نبود
وقتی فردای خاکسپاریاَت
به خانه برگشتی وُ با هم
یک دلِ سیرْ خندیدیم!
•
•
هر زنی با عطر تو از کوچه میگذرد
به « شور » میافتد
اما « بیداد » میخواند
این قناریِ بیچاره!
•
•
دل نیست این،
مُرداب است دیگر؛
دست و پای بیخودی نزن!
•
•
رفتهای وُ من
تازه عاشقَت شدهام!
•
•
ماه شدهام
راهنمای مسافران.
و چه غمانگیز است حکایتِ مسافری که
پایانِ راه
ماه میشود!
•
•
دیگر برنمیگردی
این، مثلِ روزْ روشن است.
اما
مادر به دلَش بَرات شده میآیی
و من، باور میکنم!
•
•
وقتی پاییز
چهار فصلِ سال باشد
آخرِ تنهایی استْ
بیتو قدم زدن!
نوشته های رضا کاظمی