( اشعار مذهبی )
اشعار و دلنوشته هایی درباره ماه صفر
بگذار، خون چشم تو، به اشک خود بشویم
که مگر شود میسر، نگهی کنی به سویم
بگذار، تا توقف بکنند نیزه داران
که دمی بیاد طاها، گل روی تو ببویم
بگذار، تا ببوسم ز رخت بجای زهرا
که درین سفر، برادر، همه جا بیاد اویم
بگذار، تا گلویت، ز سرشک خود کنم تر
که فشار غصه دیگر، شده عقده در گلویم
بخدا قسم که زینب، نکند هنوز باور
که تنت به کربلا و، سر توست روبرویم
لحظات وصل، ترسم، ز کفم رود حسینم
ز گزارشات هجران، تو بگوی و، من بگویم
خبر از تنور خولی، دهد این غبار رویت
تو بریز اشک و منهم، تو بشوی و من بشویم
چه کنم درین بیابان، اثر از رقیه ام نیست
تو بگرد و، من بگردم، تو بجوی و، من بجویم
چو نشانة مودت بود اشک من (حسانا)
به خدا همین مرا بس، به دو عالم آبرویم
*
*
*
*
تویی که شهره شهری به عشق ورزیدن
تویی که منتخب هستی به نیزه سر دیدن
بگو برای من از خاطرات خود بانو
کنار مقتل عشق و گلو و بوسیدن
زبعد کرببلا کودکان بی بابا
شنیده ام که همیشه گرسنه خوابیدن
الا مفسر قرآن چقدر لذت داشت
صدای قاری قرآن زنیزه بشنیدن؟!
بجز شما چه کسی می تواند ای خانم
شبیه ابر بهاری ز غصه باریدن
و ما رایتُ و الا جمیلتان یعنی
تویی که دیده نیالوده ای به بد دیدن
*
*
*
*
خداحافظ ای سرزمین کربلا
خداحافظ ای نینوا و دشت کربلا
خداحافظ ای خیمه گاه قتله گاه
خداحافظ ای همدم اشک و آه
خداحافظ ای شمع افروخته
خداحافظ ای خیمه سوخته
خداحافظ یاسمن نسترن
خداحافظ ای کودکان حسن
خداحافظ ای یاس ام البنین
خداحافظ ای مشک روی زمین
خداحافظ ای یار گل پوش من
که مانده صدای تو درگوش من
تو خورشیدی و زیر این آفتاب
دلت پاره پاره ز فقدان آب
سرت بر سر نی گواه من است
گواه همه سوز و آه من است
اگر چه من از پیش تو میروم
به دنبال این سر به پا میروم
دلم در کنار تو جا مانده است
برای تو از فاطمه خوانده است