زمستان

متن کوتاه درباره زمستان

( متن زیبا درباره زمستان )

متن کوتاه درباره زمستان

من باغ زمستان زده دارم تو نداری
من خرمن طوفان زده دارم تو نداری

از خاطره ی تلخ بهشتی که فرو ریخت
یک میوه ی دندان زده دارم تو نداری

“داش آکلم” و تنگ دلی درد نشان را
بر صخره ی “مرجان” زده دارم تو نداری

من عهد نوشتم تو نه دیدی و نه بستی
من دست به قرآن زده دارم تو نداری

“گر همسفر عشق شدی”را که شنیدی؟
من اسب به میدان زده دارم تو نداری

من اینهمه گفتم و تو یک جمله نوشتی:
من سرمه به مژگان زده دارم تو نداری

( حامد عسگری )

*

*

الا ای برف !

چه می ‏باری بر این دنیای ناپاکی ؟

بر این دنیا که هر جایش رد پا از خبیثی است

مبار ای برف !

تو روح آسمان همراه خود داری

تو پیوندی میان عشق و پروازی

تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی ها

تو که فصل سپیدی را سرآغازی

مبار ای برف !

*

*

چه حسی بود در قلبم شبیه کوچه برفی

به راه کوچه ی برفی تو را از خود جدا کردم

نفهمیدم که می میرم نباشی مثل پروانه

تو را من در ته این کوچه ی برفی رها کردم

*

*

کوچه ها را بادانه های برف

آذین می بندد

زمستاني سرد سرد

حجم سرما!

ضربان قلب هوا را میشمارد

ومن به دری تکیه داده ام

که زنگوله های یخ

آنرا پوششی دوباره داده اند

آیا برای دوباره روییدن

بهار می آید؟؟؟

*

*

هوا دلگير، درها بسته،

سرها در گريبان، دست‌ها پنهان،

نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگين،

زمين دلمرده، سقف آسمان کوتاه،

غبارآلوده مهر و ماه،

زمستان است…

*
*

من که خود زاده‌ی سرمای شب دی ماهم

بی تو با سردی بی رحم زمستان چه کنم…

*

*

گل یخ زمستان تو هستم

اسیر ناز چشمان تو هستم

مرا پرپر مکن ای جانم ای دوست

که من مشتاق دیدار تو هست

*

*

فصل که رخت عوض می کند دوباره عاشقت می شوم …

گیرم زمستان باشد و من آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم !

عشق تو همین شال پشمی است که نفسم را گرم می کند !

*

*

من عاشق زمستانم

عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سُر نخوری

که گونه هایت از سرما سرخ شده است

سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای

دست هایت در جیبت به هم مچاله شده

معصومانه به زمین خیره ای

چه قدر دوست داشتنی شده ای

حرفم را پس میگیرم

من عاشق زمستان نیستم

عاشق تــوام !

*

*

اصلِ زمستان این است

من باشم تو باشی و آغوشت

حالا این وسط برف و باران هم بیاید

*

*

ای که چون زمستانی

و من دوست دارمت

دستت را از من مگیر

برای بالا پوش پشمین‌ات

از بازی‌های کودکانه‌ام مترسهمیشه آرزو داشته‌ام

روی برف، شعر بنویسم

روی برف، عاشق شوم

و دریابم که عاشق

چگونه با آتش برف می‌سوزد

*

*

دارد برف می آید

در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد

تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند

*

*

نــــه حوصله ی دوســت داشتن را دارم

نــــه میخواهم کسی دوستم داشته باشد

ایـــن روزها ســـردم مثل دی… مثل بهمن… مثل اسفند… مثل زمـــستان

احــساسم یـــخ زده… آرزوهایم قــندیل بسته…

امیــدم زیر بهمن ســرد احساسم دفن شده…

نـــه به آمـــدنی دلخوشم و نـــه از رفـــتن کسی غمگین…

ایـــن روزها پـــر از “ســکوتم”

*

*

وقتی باد پرده‌های اتاق را به اهتزاز در می‌آورد

و مراعشق زمستانی‌ات را به یاد می‌آورم

آن هنگام، به باران پناه می‌برم تا به سرزمین دیگری ببارد

به برف، تا شهرهای دیگری را سفیدپوش کند

و به خدا، تا زمستان را از تقویمش پاک کند

چون نمی‌دانم بی تو، چگونه زمستان را تاب آورم

*
*

هوای خودت را که داشته باشی ؛

جمعه ؛ بهترین روزِ هفته است ،

و زمستان ؛ زیباترین فصلِ سال …

فقط کافیست حالِ دلت خوب باشد !

*

*

بیرون بسیار سرد است اما من اینجا در خودم احساس گرمای زیادی می کنم

نوعی گرما که پوستم را فرا گرفته، این حسی است که هر زمان که به تو فکر می کنم به من دست می دهد. تو احساس گرمایی هستی که بدن یخ زده من را گرم می کند

*

*

دلم تنگ می شود

گاهی برای یک دوستت دارم ساده

دو فنجان قهوه ی داغ

سه روز تعطیلی در زمستان

چهار خنده ی بلند

و پنج انگشت دوست داشتنی

که لابلای انگشتانم جای گیرد

*

*

دانه برف، یکی از ظریف ترین خلقت های خداوند است اما نگاه کن زمانی که به هم چسبیده هستند چه می توانند انجام دهند!

*

*

دلم یک زمستان سخت میخواهد

یک برف یک کولاک به وسعت تاریخ که ببارد…

که ببارد…

که ببارد…

و تمام راهها بسته شوند و تو چاره ای جز ماندن نداشته باشی و بمانی

( زمزار )

همچنین ببینید

شعر عاشقانه

جملات خاص با مفهوم ارزشمند

( متن های خاص برای آدم های خاص ) جملات خاص با مفهوم ارزشمند کسیکه …