مهدی بیا

بیا که با تو بهاران ز راه می آید

( اشعار امام زمان عج )

مثنوى عشق … محسن عقیلى زاده

بیا که با تو بهاران ز راه مى آید

 سوار توسن مهر و پگاه مى آید

 تو از عشیره آب و گیاه و خورشیدى

 در آسمان خیالم چو مهر و ناهیدى

 سحر ز شرم نگاهت به حیرت افتاده است

 ز مهر گرم نگاهت به حیرت افتاده است

 سحر به بوى تو پلکش گشوده مى گردد

 درون شط سپیده غنوده مى گردد

 هنوز حرف دل شاعران امروزى

 هنوز مثل چراغ سپیده مى سوزى

نگاه آینه ها هم به حیرت افتاده است

 ز حسن روى تو یوسف به غیرت افتاده است

 نگاه چشم تو آشوب مى کند برپا

 خوشا کسى که شود بر نگاه تو شیدا

 ز ایل پاک سحرزاد روزگارانى

 تو از قبیله گل وز تبار بارانى

 بهار بى تو عزیزم کجا صفا دارد

 بیا که بى تو و چشمت دلم عزا دارد

 به مهر پیک بهاران به خانه ات برگرد

 که بى حضور نگاهت خموشم و دلسرد

*

*

مهدی

( زمزار )

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …