بایگانی/آرشیو برچسب ها : سروده

نزد بهــاران شدند بلبــل و سرو چمـان … (الیار)

شعر عاشقانه

( دلنوشته ای عاشقانه و زیبا ) مُهر محبت  نزد بهــاران شدند بلبــل و سرو چمـان تــا که بخواهند از او پا نهد اندر جهان خـوان طــرب گستــرد بهر طبیعت اگر خیــل گهــر بار ابر آوردش آسمان مژده ی رحمت رسید ز ابر بهاری کنون در پی گل بلبلان، هم …

بیشتر بخوانید »

سلام آبروی نمازم حسینـــــــ (ع)

یا اباعبدالله

سلام آبروی نمازم حسینـــــــ (ع) ( سروده های ماه محرم ) سلام آبروی نمازم حسین شده کربلایت نیازم حسین چگونه بسوزم بسازم حسین حسین یا حسین پناه نوکر فقط ارباب است برای شش گوشه دلم بی تاب است ای سرنوشت من نامت بهشت من عشقت سرشت من لبیک یا حسین …

بیشتر بخوانید »

در تــار و پـود جانم نور خدا عیــان است … (الیار)

زیباترین شعرها

( سروده های عارفانه ) تجلی یار در تــار و پـود جانم نور خدا عیــان است در کنج خلوت دل ز او گنـجی ارمغان است هر کاو که دارد از دل، میلی به صید جانش زآن سو خدنگی از او در چلّه ی کمان است در بیشــه زار عــالـم،گـر گم …

بیشتر بخوانید »

اشعار و سروده های عاشورایی

به فدای لب عطشان حسین

اشعار و سروده های عاشورایی فدای جود کسی که هر آنچه را بخشید فقط به خاطر خوشنودی خدا بخشید از ابتدا پدرش فکر ما گدایان بود که سفره ی کرمش را به مجتبی بخشید غریب بود اگرچه گدا فراوان داشت کریم بود بدون سروصدا بخشید کریم کار ندارد به اسم …

بیشتر بخوانید »

مرا هر دم همی‌گویی که برگو قطعه شیرین … (مولانا)

شعر عاشقانه

( اشعار عاشقانه ) مرا هر دم همی‌گویی که برگو قطعه شیرین … ( مولانا ) مرا هر دم همی‌گویی که برگو قطعه شیرین به هر بیتی یکی بوسه بده پهلوی من بنشین زهی بوسه زهی بوسه زهی حلوا و سنبوسه برآرد شیر از سنگی که عاجز گشت از او میتین …

بیشتر بخوانید »

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم … (رهی معیری)

فریاد بی حاصل

( اشعار زیبا و دلنشین ) فریاد بی حاصل … در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم اول کنم اندیشه …

بیشتر بخوانید »

درد مــرا یکسره درمان کند؛ عشق من … (الیار)

گل زیبا

( شعر عاشقانه ) عشق من … درد مــرا یکسره درمان کند؛ عشق من می کشــد افسار هوا، جان کنــد، عشــق من می بــردم سوی منا، تا در آن، بهــر یار در قــدم انــدازد و قــربان کنــد عشــق من کافر اگر خنده لب آید برش یک نــظر می بـــردش جان …

بیشتر بخوانید »

ای رستخیز ناگهان، وی رحمت بی‌منتها … (مولانا)

حاکم گل‌ها

( غزلیات زیبا و عارفانه ) ای رستخیز ناگهان ، وی رحمت بی‌منتها … (مولانا) ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه‌ها امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی مطلب …

بیشتر بخوانید »

برای لحظه ای خاموش ، خاموش ! … (کارو دردریان)

برگ لاله ها

( اشعار کوتاه و زیبا ) چو موجی خیره سر … (کارو دردریان) چو موجی خیره سر، کز ترس طوفان نفس گم کرده در پهنای سینه سر خود می زند در پیچش مرگ به موج افکن، پر و بال سفینه به قدری کوفتم با دست حسرت به درب باغ عشق بی زمینه …

بیشتر بخوانید »

مـن ز روز خلــقت آدم بـلائی گشته ام … (الیار)

شعر زیبا

( متن ها و اشعار زیبا ) بلائی … مـن ز روز خلــقت آدم بـلائی گشته ام با حسیــن از کربلا من کربلائی گشته ام خون هابیلم به دامن، تیغ حق اندر کفم فرق سرآغشته بر خونم، طلائــــی گشته ام درصف یکتا پرستان، همره هابیل و نوح هم به قــرآن …

بیشتر بخوانید »